چگونه مهمترین نویسنده وهابی ضد شیعه ملحد شد؟
سال گذشته، با چرخش 180 درجهای مهمترین نویسنده وهابیان که آثار مهمی را در ضدیت با شیعه نوشت، به جبهه وهابیت و سعودیها ضربه سختی وارد آمد.
به گزارش خبرنگار «تابناک» به نقل از کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، داستان شگفتی در عرصه علم و ادب و نویسندگی در قرن بیستم روی داد. یک عالم سلفی با نام عبدالله بن علی القصیمی (1907 – 1996) که از اهالی قصیم و از شهر بریده، یعنی از سلفی ترین و وهابی ترین مناطق جزیرة العرب بود، در دهه چهل قرن بیستم به عنوان یک نابغه در عرصه فکر و قلم در دفاع از وهابیت ظاهر گردید.
نخستین نوشته اش که شادمانی وهابیان را به دنبال داشت، کتاب پرحجم و دو جلدی الصراع بین الوثنیة و الاسلام (562 + 692صص) بود که آن را در پاسخ به کتاب کشف الارتیاب علامه سید محسن امین نوشت. سید محسن امین این کتاب قوی و اثرگذار را ضد عقاید وهابیت نوشته بود و عبدالله قصیمی با نثری ادیبانه و قلمی توانا به پاسخ گویی برخاست. او قلم رسایی داشت و ستایش وهابیان جزیرة العرب و سلفیان وهابی مصر بدرقه راهش بود.
اما داستان این نویسنده شگفت که هم پژوهش میکرد و هم قلمفرسایی ادبی، ادامه یافت.
قصیمی وهابی به مصر رفت و وارد الازهر شد و پرشور در عالم وهابیت سیر میکرد. یکباره دریافت که عالمی برجسته از استادان الازهر با نام یوسف الدجوی مقاله ای با عنوان «التوسل و جهالة الوهابیین» در مجله نور الاسلام (سال 1931) منتشر کرده است. او از سر تعصب وهابی گری علیه آن به پا خواست و کتابی با عنوان «البروق النجدیه فی اکتساح الظلمات الدجویة» را نوشت (چاپ مجدد در 190 صفحه توسط منشورات الجمل: 2007).
قصیمی به این مقدار بسنده نکرد و دو کتاب دیگر هم علیه «ازهریهای ضد وهابی» نوشت. یکی با نام «شیوخ الازهر و زیادة الاسلام» و دیگری «الفصل الحاسم بین الوهابیین و مخالفیهم». وی در این آثار خود، سخت مدافع وهابیت و افکار و اندیشههای متعلق به آن از دید فکری و عقایدی است.
یکبار هم کتابچه ای در رد کتاب «حیاة محمد» از هیکل نوشت. میدانیم که این کتاب قدری روشنفکرانه نوشته شده و گاه گاه رگههای صوفی گری مصری هم در آن هست. قصیمی از سر ارادت به توحیدگرایی از نوع وهابی و ضدیت با تصوف، به نقد آن پرداخت و کتابش به عنوان نقد کتاب حیاة محمد منتشر شد (چاپ اول 1935 و چاپ جدید توسط الانتشار العربی: 2007).
قصیمی در کتاب «الثورة الوهابیه» گزارشی که بیشتر جنبه ادبی و تاریخی بدون بیان مستندات دارد، بیان میکند. این اثر بیشتر به بحث در باره آثار ظهور وهابیت در سعودی پرداخته و لحنی ستایش گونه از وهابیت و عبدالعزیز دارد. (تجدید چاپ توسط منشورات الجمل: 2006 همراه دو ردیه بر وهابیت یکی از زینی دحلان با عنوان «الدرر السنیه» و دیگری از سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب با عنوان الصواعق الالهیه).
قصیمی یکباره افکارش تغییر کرد. به چه سمتی؟ به چه دلیل و با چه انگیزهای؟ روشن نیست. آنچه مسلم است، این که یکباره از وهابیت برگشت و علیه فکر سلفی و نگرش سنتی دینی، دست به قلم برد. درست ده سال پس از نگارش کتاب «الصراع بین الوثنیة و الاسلام» که علیه شیعه نوشته شده بود و ستایش و مداحی سلفیها را به دنبال داشت و مثلا (عبدالظاهر ابوالسمح، امام وقت مسجد الحرام بر آن تقریظ نوشت) کتاب «هذی هی الاغلال» را نوشت، کتابی سخت ضد سلفیها و وهابیها و اساسا کتابی در ادامه جریانهای روشنفکری و معرفی اسلام با یک نگاه تازه. گویا او یکباره از جمود سلفی گری رسته و به طرف مقابل غلتیده بود.
اینجا بود که ضجه همه عالم وهابی به آسمان رفت و آنان از این انحراف به عنوان الحاد یاد کردند و به دنبال دلیل ملحد شدن او گشتند.
در این مرحله بود که او اسباب سرشکستگی وهابیان شده بود و مخالفانش مصلحت را در ترور او دیدند. گفتهاند که سه بار در معرض ترور قرار گرفت؛ یکبار در مصر، بار دوم در سعودی و بار سوم در لبنان. حتی یک بار در مصر به زندان افتاد. چون متهم شده بود که طلبههای یمنی را که برای تحصیل به مصر آمده بودند، منحرف کرده است.
موضوع قصیمی بسیار اهمیت یافت تا جایی که احمد سباعی، رساله دکترای خود را با نام «فکر عبدالله القصیمی» نوشت.
یک آلمانی دیگر هم با نام «یور غن فازلا» نوشته ای با نام «مِن اصولی الی ملحد» نوشت.
در این داستان نکته ای که وهابیان را سخت آزار میداد، آن بود که کسی که کتاب «الصراع بین الوثنیة و الاسلام» را نوشته بود، به این وضعیت دچار شده باشد. این یک سرشکستگی وحشتناک و باورنکردنی برای وهابیان بود.
کتاب الصراع در طول این صد سال، و تا پیش از آثاری که اخیرا با حجمی گسترده از سوی وهابیان علیه شیعه نوشته شده، مهمترین اثری بود که علیه شیعه و در واقع در پاسخ به کتابی که یک عالم شیعه علیه وهابیت نوشته بود، تألیف شده بود و اکنون سرنوشت آن این چنین رقم خورده بود.
گویا، علاوه بر علامه امینی، یک نویسنده شیعی دیگر هم کتاب مفصلی در رد «الصراع» نوشت که من از جزییات آن آگاهی ندارم.
اخیرا وهابیها، که با چنگ و دندان به جان شیعه افتادهاند، دوباره اقدام به انتشار «الصراع» کردند، در حالی که از سر خجالت، جرأت این که نام ناشر را روی کتاب بنویسند نداشته اند. درست به همان سبک و سیاق چاپ قدیم فقط با یک مقدمه ای که از سر شرم نوشته شده، منتشر کرده اند.
در مقدمه چاپ جدید از این که کار این نویسنده به الحاد کشیده شده، ابراز تأسف شده است.
در همین مقدمه آمده است که تحول فکری قصیمی با نگارش کتاب «کیف ذلّ المسلمون» آغاز شد. بعد هم کتاب «هذی هی الاغلال» را نوشت.
باید گفت قصیمی کتاب «هذی هی الاغلال» را برای آن نوشت که نشان دهد که چرا دنیای اسلام از غرب عقب افتاده و این گونه گرفتار واماندگی و درماندگی شده است. وی این کتاب را خطاب به جلال الملک یعنی عبدالعزیز سعودی نوشته است. کتاب به شدت رنگ ضد خرافه دارد و به هیچ روی اثری الحادی نیست. وی بسیاری از باورهای عامیانه را که رنگ معتقدات دینی به خود گرفته، مورد تردید قرار داده است (چاپ جدید توسط منشورات الجمل: 2000).
به نظر میرسد که قصیمی پس از خروج از نجد، فکر بادیه نشینی را کنار گذاشته و تحت تأثیر تجدد مصر قرار گرفته است. این همان چیزی است که درباره معروف الرصافی نویسنده کتاب «الشخصیة المحمدیة» رخ داد و این زمانی بود که از عراق بیرون رفت و در استانبول مسکن گزید. این داستان برای بسیاری دیگر هم تکرار شده است.
با این حال باید گفت، بسا قصیمی که زمانی وهابیت را از زاویه یک فکر انقلابی علیه انحرافات میدید، به تدریج این نگرش را تغییر داد و به عبارتی، بیش از آن که برایش وهابیت اهمیت داشته باشد، انقلاب فکری اهمیت یافت. وی متجدد و به قول وهابیها ملحد شد. تجددی که او را وادار کرد علیه وهابیت سنتی نجدی شورش کند، به نقد منابع حدیثی بنشیند و از زاویه مبارزه با خرافه به سراغ بررسی متون دینی برود.
قصیمی در مصر و بیروت متحول شد و صد البته آدمی که در مصر و بیروت زندگی علمی داشته باشد، متفاوت با کسی است که در قصیم پرورش مییابد.
نویسنده این نوشتار هنوز نمیداند الحاد قصیمی از کجا اثبات میشود، اما این را میداند که وهابیها، هر کسی را که اندکی با آنان مخالفت ورزد، تکفیر میکنند و از دایره اسلام خارجش میدانند و ملحدش میخوانند. البته برای قضاوت باید همه آثار قصیمی را دید. بسا این تحول به راستی تا الحاد پیش رفته باشد.
کسانی که علیه قصیمی نوشتند و از تحول فکری او به عنوان الحاد یاد کردند، بر اساس گزارشی که در مقدمه چاپ جدید «الصراع بین الوثنیة و الاسلام» آمده عبارتند از:
«الرد القویم علی ملحد القصیم» از شیخ عبدالله بن یابس (این شخص از دوستان قصیمی در سفر و حضرش بوده و فراوان علیه وی نوشته و گفته است که بیش از پانزده سال، قصیمی در امور بدیهی دین جدل و بحث میکرد و بسیار شکاک شده بود، به گونهای که حتی در وجود خودش هم شک کرده بود. حتی در باره خدا و پیغمبر هم با من مجادله میکرد و بغض و حقارت وجودش را گرفته بود).
«تنزیه الدین و رجاله مما افتراه القصیمی فی اغلاله از شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی»
«دراسة للشیخ صلاح الدین المنجد عن القصیمی»
«بیان الهدی من الضلال فی الرد علی صاحب الاغلال از شیخ ابراهیم بن عبدالعزیز النجدی»
«الشواهد و النصوص من کتاب الاغلال از شیخ محمد عبدالرزاق حمزه»
«قصیدة للشیخ راشد بن صالح الخنین» با این بیت:
هذا القصیمی فی الاغلال قد کفرا
وفاه بالزیغ و الالحاد مشتهرا
قصیدة للشیخ صالح بن سلیمان بن سلحمان علیه قصیمی
قصیده طولانی دیگری از شیخ صالح بن حسین که بن باز ـ شیخ المشایخ دوره اخیر سعودیها ـ بر آن مقدمه نوشته است.
مقدمه ای در سایت www.saaid.net با عنوان «قصة الحاد و حکایت ملحد» در باره علل انحراف قصیمی درج شده و بیشتر روی وساوس شیطانی در وجود او به عنوان عامل انحراف تکیه شده است. این مقاله مفصل است و بدون ذکر منبع، قضاوتهای زیادی را در باره وی از جایهای گوناگون نقل کرده است.
اکنون بیش از ده سال از مرگ وی که به سال 1996 رخ داد میگذرد. آثار او توسط ناشرانی که افکار جدید و اصلاحی را منتشر میکنند، منتشر میشود. در رأس آنها منشورات الجمل (با مرکزیت آلمان) و الانتشار العربی قرار دارد. از وی به عنوان شخصیتی متجدد، نویسنده ای در ردیف نویسندگان بزرگ غربی یا دست کم در ردیف کسانی مانند طه حسین و ... یاد میشود. روزنامه الریاض عربستان در شماره پنجشنبه 6 محرم 1428 پس از یازده سال گزارشی از وی به چاپ رساند و از این که افکار او در حال بازگشت است سخن گفت. وی میگوید که کتابهای وی روی پیشخوان بسیاری از کتاب فروشیهاست. کتاب العرب ظاهرة صوتیه، هذی هی الاغلال و ایها العقل من رآک؟
به نقل متى و لوقا، عیسى(ع) در بیتلحم زاده شد، پس از تولد، نام یسوع بر او نهادند و معناى آن نجات خداست. یوناییان و رومیان آنرا به یسوس تبدیل کردند و در زبان عربى عیسى شد.
حضرت عیسى مسیح(ع) در نقطهاى از جهان متولد شد که بهتازگى زیر سلطه رومیان درآمده بود و فلسطین یکى از آخرین سرزمینهایى بود که به دست رومیان تسخیر شد. در آن عصر، یهودیان به شکل نامطلوبى زیر یوغ بیگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غیر قابل تحمل بود. نهضتهاى بىفرجامى در گوشه و کنار فلسطین برخاست، ولى بىرحمانه شکست خورد، ولى بعدا شاگردان و پیروان او با عزمى استوار به نشر آئین وى پرداختند. این آئین بازماندگان نهضتهاى پیشین را به خود جلب کرد.
در جهان چند مجموعه دینى یافت مىشود؛ مثلا ادیان ابراهیمى یک مجموعه و ادیان هند و چین مجموعه دیگرى یا تشکیل مىدهند. هر دینى که متأخر است، ادعا مىکند که ظهور آن در ادیان قبلى مجموعه خودش پیشگویى شده است. از اینرو، مسیحیان از گذشتههاى دور در تلاش بودهاند پیشگویى ظهور حضرت عیسى(ع) را در عهد عتیق یعنى کتاب یهودیان پیدا کنند.
از آنجا که در هیچ جاى کتاب عهد عتیق نام عیسى بن مریم(ع) نیامده است، مسیحیان براى نیل به این مقصود دست به تأویلاتى زدهاند تا پیشگوییهاى دیگرى را که در آن کتاب یافت مىشود، به آن حضرت ربط دهند. این شیوه در انجیل متى فراوان است و به همین دلیل گفته مىشود که انجیل متى براى ارشاد یهودیان نوشته شده است. مسیحیان مقدار زیادى از این پیشگوییها را به مصلوبشدن حضرت عیسى(ع) مربوط مىکنند که از دیدگاه قرآن کریم اشتباهى بیش نیست. (نساء/157)
سرگذشت عیسى(ع):
پیروان ادیان الهى به برکت اعتقادات دینى نسبت به وجود تاریخى فرستادگان خداوند از اطمینان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى یکى از دغدغههاى دانشمندان غیرمتدین به وجود تاریخى انبیاء(ع) مربوط مىشود، مورخ بزرگ مغرب زمین، «ویل دورانت» تاریخچه 200 سال تشکیک درباره وجود تاریخى حضرت عیسى(ع) را چنین گزارش مىدهد: آیا عیسى وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگى بنیانگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه مردم و تخیل و امید آنان و در واقع افسانهاى مانند افسانههاى خدایان مشرکان نبوده است؟
از مدتى پیش، یعنى در قرن هجدهم بهطور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عیسى بحث مىکردند. دانشمندى بهنام «ولنى» در کتاب ویرانههاى امپراطورى به سال 1790 همین شک را ابراز مىکرد. هنگامى که ناپلئون در سال 1808 با یک نویسنده نامدار آلمانى بهنام «ویلند» ملاقات کرد، درباره سیاست یا جنگ چیزى از او نپرسید، بلکه سئوال کرد آیا وى به تاریخى بودن عیسى معتقد است یا نه؟
به نقل متى و لوقا، عیسى(ع) در بیتلحم زاده شد. این شهر در هشت کیلومترى اورشلیم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از میلاد، داوود پادشاه در آن به دنیا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عیسی(ع) تقریبا آغاز تاریخ میلادى است، ولى تعیین سال ولادت او به طور دقیق و قطعى، دشوار مىکند و شاید چهار تا هشت سال قبل از مبدأ تاریخ میلادى بوده است. مادرش، مریم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام یوسف بود. داستان تولد عیسى در آغاز هر یک از انجیلهاى متى و لوقا آمده است. مرقس و یوحنا که این داستان را نیاوردهاند، از بیت لحم حرفى نمىزنند و فقط به ناصره اشاره مىکنند. (مرقس 1:9 و یوحنا 1:45-46، رک:یوحنا 7:42)
در انجیل متى مىخوانیم: اما ولادت عیسى مسیح(ع) چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند او را از روحالقدوس حامله یافتند و شوهرش یوسف چون که مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نماید؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها کند، اما چون او در این چیزها تفکر مىکرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت: «اى یوسف پسر داوود(ع) از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وى قرار گرفته است از روحالقدوس است و او پسرى خواهد زائید و نام او را عیسى(ع) خواهى نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» و این همه براى آن واقع شد تا کلامى که خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد که اینک باکره آبستن شده، پسرى خواهد زائید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت و او را عیسى نام نهاد (متى 1:18-25)
پس از تولد، نام یسوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست. یوناییان و رومیان آن را به یسوس تبدیل کردند و در زبان عربى عیسى شد. از احوال حضرت عیسى در دوره بلوغ و آغاز جوانیش در اناجیل و روایات رسمى چیزى مذکور نیست. اینکه در حدود سى سالگى براى دریافت تعمید نزد حضرت یحیى(ع) رفت، نشان مىدهد که احتمالا وى پیش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است.
یحیاى تعمیددهنده:
در اناجیل، ذکرى از برادران و خواهران عیسى به میان آمده است. به عقیده مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس، مریم تا آخر عمر، باکره بود و در نتیجه، محال است عیسى برادرانى به معناى دقیق کلمه داشته باشد. ایشان کلام انجیل را تأویل مىکنند، ولى مسیحیان پروتستان به تفسیر لفظى این عبارات گرایش دارند و مىگویند: درست است که عیسى از مریم باکره به دنیا آمد، ولى مریم و یوسف نجار پس از تولد وى، زندگى زناشویى طبیعى داشتهاند و از این طریق، فرزندانى براى ایشان به دنیا آمدهاند. عبارتى از انجیل متى که قبلا گذشت، این نظر را تأیید مىکند. قرآن مجید به برخى از معجزات عیسى در کودکى، از قبیل زنده کردن پرندههایى که از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره اشاره مىکند. این موارد در برخى انجیلهاى اپوکریفایى آمده است.
اندکى پیش از برانگیخته شدن حضرت عیسى مسیح(ع)، حضرت یحیى بن زکریا(ع)، پیامبر جوان و پرآوازه بنىاسرائیل در سرزمین یهودیه قیام کرد و به موعظه مردم پرداخت. این پیامبر به مردم مىگفت: «توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.»(متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3)
از دیدگاه بنىاسرائیل، ملکوت آسمان گونهاى حکومت الهى بود که آرمان مقدس آنان بهشمار مىرفت. به همین دلیل (به گفته اناجیل در موارد مختلف) یحیاى تعمیددهنده در دعوت خود موفقیت چشمگیرى به دست آورد تأثیر عمیقى بر مردم گذاشت. به طورىکه همه طبقات اجتماعى، گروه گروه نزد او مىآمدند و توبه مىکردند و وى آنان را غسل تعمید مىداد.
اندکاندک حضرت یحیى(ع) با هیرودیس تیتراخ، پادشاه فاسد و ستمگر ایالت جلیل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بریدند(متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9) هنگامىکه حضرت عیسى(ع) خبر دستگیرى حضرت یحیى(ع) را شنید، شهر خود ناصره را ترک کرد و به شهر کفرناحوم در کنار دریاچه جلیل آمد.
حضرت عیسى(ع) در تمام جلیل مى گشت و در کنایس ایشان تعلیم داده ، به بشارت ملکوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد و اسم او در تمام سوریه شهرت یافت و جمیع مریضانى که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ایشان را شفا بخشید و گروهى بسیار از جلیل و دیکاپولس و اورشلیم و یهودیه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)
قیام عیسى(ع):
حضرت عیسى(ع) نیز مانند حضرت یحیى(ع) تا زمانى که به عنوان یک پیامبر در مورد نزدیک شدن ملکوت آسمان پیشگویى مىکرد، مشکلى با مردم نداشت و پذیرش پیام امو چشمگیر بود. بسیارى از کسانى که به آن حضرت ایمان مى آوردند، یقین داشتند که وى به زودى پادشاه یک آرمانشهر خدایى خواهد شد. رهبران یهود هنگامى با حضرت عیسى(ع) به مخالفت برخاستند که مشاهده کردند. وى آرزوى آنان براى قیام یک مسیح فاتح را برنمى آورد و از سوى دیگر او بر ضد ناهنجاریهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستیز برخاسته است .عیسى مسیح(ع) به تکرار، حضرت یحیى(ع) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سیرت پسندیده آن پیامبر از نام نیک وى بهره برده است.(متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8)
حضرت عیسى(ع) دنباله کار حضرت یحیى(ع) را گرفت و به مژده فرارسیدن ملکوت خداوند آغاز کرد. وى ارشاد و رهبرى مؤمنان و شاگردان را برعهده گرفت و در کنیسههاى نواحى مجاور به ایراد موعظه پرداخت . لوقا مىگوید: به جلیل برگشت و در کنیسهها به موعظه پرداخت: روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگارى و کوران را به بینایى موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم. (لوقا 4:18)
هنگامى که عیسى به سى سالگى رسید، به بشارت دادن آغاز کرد. تعلیم اساسى وى دو بخش داشت:1- توبه کنید؛ یعنى از گناه دست بردارید و به سوى خدا برگردید؛ 2- ولایت و سرپرستى خدا (ملکوت آسمان) را بر زندگى خود پذیرا شوید.
صلیب شهادت:
حضرت عیسى(ع) علاوه بر وعظ و تعلیم امور زیر را انجام مىداد:
1- اجراى معجزات و شفاى بیماران به قدرت خدا
2- جنگ با شیاطین و دیوان و راندن آنها
3- بخشودن گناهان بهنام خدا
4- تسلى دادن بیماران، یتیمان و بینوایان
5- همنشینى با گناهکاران
6- انتقاد شدید از بزرگان یهود و علماى شریعت
7- پیشگویى یک گرفتارى جهانى که در آن پیروزى از آن خدا خواهد بود
8- بنیانگذارى گروهى از شاگردان که مانند او سلوک کنند و پیام او را به دیگران ابلاغ کنند. این گروه از دوازده شاگرد و سایر رسولان تشکیل شد.
مسیحیان به نشانه مصلوب شدن عیسى مسیح(ع) در راه گناهان بشر نشان صلیبى به گردن مىآویزند. حضرت عیسى بارها به تأکید گفته است که پیرو واقعى او کسى است که صلیب خود را بردارد و به دنبال او برود. از این سخن مىتوان به روشنى دریافت که سابقه آویختن نشان صلیب به دوران زندگى آن حضرت باز مىگردد و نباید آنرا نشانه مصلوب شدن او دانست.
این سنت باید به انکار خویشتن و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسیر شود. همانگونه که مردم ایران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا کفن مىپوشیدند. همچنین دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بیت(ع)، در اشاره به جانبازیهاى خود، گفته است: «من پنجاه سال است که چوبه دارم را بر دوش دارم، اما تاکنون کسى را نیافتهام که مرا بر آن بیاویزد.»
و هنگامى که جمعى کثیر همراه او مىرفتند روى گردانیده بدیشان گفت: «اگر کسى نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتى جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمىتواند بود و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید نمىتواند شاگرد من گردد.» (لوقا 14:25-27) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت: «هر که خواهد از عقب من آید، خویشتن را انکار کند و صلیب خود را برداشته مرا متابعت کند، زیرا هر که خواهد جان خود را نجات دهد، آنرا هلاک سازد و هر که جان خود را به جهت من و انجیل بر باد دهد، آنرا برهاند.» (مرقس :34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25)*
------------------
نویسنده: حسین قاسمنژاد
-------------------------------------------
منبع: خبرگزاری قرآنی ایکنا-iqna
سالیان دراز است که ادیان توحیدی با انگیزه گسترش معنویت و عدالت در میان جوامع بشری رشد وتوسعه یا فته اند.
پست مدرنیسم در غرب برای حل بحران مدرنیسم که از جملة آن حل بحران معنویت است، ایجاد شد، ولی در ایران به دنبال زیر سؤال کشاندن ارزشها و اصول مسلم فرهنگی که ریشه در سنت و عرف فرهنگی ایران دارد، به وجود آمد.
استعمارگران برای استیلا بر کشورهای اسلامی و دستیابی به منابع ثروت آنان، از هر نوع توطئه و دسیسهای استفاده کردند؛ بعضی از افراد خودفروخته و یا جاسوس را به عنوان یک پیامبر و امام به میان مسلمانان فرستادند تا با ابداع دین جدید، عقاید مسلمانان را متزلزل نمایند. در ایران نیز فرقه هایی مانند بابیه و بهائیه را به وجود آوردند. در همین راستا، کارگزاران استعمار، سه نفر را مأمور دین سازی نمودند. یکی میرزا علیمحمد باب که ادعای پیامبری نمود.
پیروان او به نام بابیها معروف شدند. دیگری، حسینعلی مازندرانی بود که اتباع او به نام بهائیه نامیده شدند؛ و دیگری میرزا یحیی بود که خود را صبح ازل ملقب کرد و اتباع او ازلیه نامیده شدند اینها معتقد بودند که دین اسلام نسخ شده است و به جای آن این باب و بهاء آمده است و در این دین هیچ چیز نجس و حرام نیست و همه چیز مباح است و عقاب و حسابی در کار نیست. هدف و برنامه اصلی آنان ترک احکام و حاضر شدن برای نابودی ایران و تسلیم مملکت به اجانب بود.
برای این منظور، درصدد بودند که مسیحیت را به شکلگیری ترویج کنند وبه این طریق، همه ویژگیهای علمی و اخلاقی، علاقهمندی به استقلال و حفظ شؤون مملکت و اعراض ونوامیس را از بین بردند و تبلیغات آنها در کم رنگ شدن ارزشها تا حدود زیادی موثر واقع شد.
در ایران با اقلیتهای دینی که دین آسمانی ندارند مانند سیک و زردتشت مخالفت نمیشود و آنها در انجام مراسم دین خود آزاد هستند. اما شکلگیری بهائیت توطئه استعمار است و انگیزه آنان به تباهی کشیدن اسلام وایران میباشد. لذا آنها مانند اقلیتهای دینی دیگر آزاد نیستند.
اصل پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران و ثبات و تداوم آن بزرگترین ضربه به این فرقه ضاله و مدافعان داخلی و خارجی آن بود و توانست جامعه مسلمان ایران را از عقاید انحرافی و گمراه کننده و نقشه های شوم این فرقه رهایی بخشیده و اقدامات فکری و فرهنگی بسیار ارزشمندی در جهت مقابله با توطئه های شوم این فرقه به شیعیان و جهان اسلام عرضه نماید.
همانطور که رهبر معظم انقلاب با بصیرت و تیز بینی به همگان و خصوصا به فعالان عرصه فرهنگ کشور هشدار دادند که انقلاب اسلامی ایران در سالهای اخیر مواجه با ناتوی فرهنگی دشمنان اسلام است وتمام ابزارهای لازم رابرای نظام های سلطه گر خود بر کشورهای اسلامی بکار برده وفرهنگ اسلامی را نشانه رفته است . متفکران دانشمندان اسلامی بایدخود را به آسیب شناسی مدرنیته مجهز کنند تا گروههای فرصت طلب وادیان و مکاتب واپسگرا با بهره گیری از تجهیزات مدرن تبلیغی ونیز اطلاع رسانی فنی و علمی از نیاز شدید انسان به معنویات و بویژه عبودیت خداوند سوء استفاده نکنند و به نشر افکار و عقاید انحرافی خود نپرداخته و موجب گمراهی انسان های نا آگاه نشوند.
در همین راستا برنامه های نهادهای فرهنگی کشور وسازمانهای مرتبط با حوزه دین وتبلیغات دینی بسیارپر رنگ می شود.
کتابی که پیش روی شماست گرچه گامی است کوچک برای شناساندن هویت این فرقه ضاله است اما مقدمه ای است برای تهیه و تامین دستمایه های فکری .علمی فرهنگی وتبلیغی به ویژه برای پژوهشگران این عرصه که پرده از چهره مکاتب و مذاهب ساخته دست بشر کنار زده تا چهره زیبای اسلام ناب به نمایش در آید.
امید است این توفیق بخشی از اهداف والای توسعه فرهنگ دینی را به علاقمندان عرضه کند.
در این کتابچه با لغات . تاریخچه . اسامی و............... آشنا می شوید.
مقدمه:
در اواخر قرن دوازدهم هجری قمری فرقه ای منحرف به نام شیخیه با تفکرات واعتقادات شیخ احمد احسایی بوجود آمد.
وی که در زمان فتحعلیشاه در کربلا میزیست ذاتا مرد تیزهوش وزبانداری بوده و شاگردان زیادی هم داشت که در ایران و عراق و جنوب عربستان بسیار معروفیت پیدا کردند.
از آنجا که او هم به تشیع دلبستگی داشت و هم به فلسفه یونان برای آن که نمیتوانست از یکی بریده و به دیگری بپیوندد راهی تازه و چارهای نو اندیشید و سرانجام تغییرات و دگرگونیهایی در تشیع پدید آورد و آن را درقالبهای مختلف گاه در لفافه و گاه به طور کنایه عنوان نمود که باعث خشم شیعههای زمان خود شد وتفکرات غلو آمیز او مورد نقد بزرگان شیعه قرار گرفت.
او معتقد بود که امام زمان (ع) درزمان غیبت کبری در عالم هور قلیا است و هرگاه که بخواهد به اقالیم سبعه تشریف بیاورد صورتی از صورتهای اهل اقالیم را می پوشد.او همچنین باعث طرح مسئله ای با عنوان شیعه کامل در شیخیه وپیدایش بابیه گردید.
عصر غیبت امام مهدی، مسلمانان باید رهبری داشته باشند که او احکام را بدون واسطه از امام مهدی(ع) دریافت کند و به دیگران برساند. (شبیه دوره غیبت صغرا و نیابت خاصه عثمان بن سعید و...)
ولی او نمی دانست که با طرح این دیدگاه باعث پیدایش بهائیت می شود. (1)
شیخ احمد احسایی پس از خود شاگرد خود سید کاظم رشتی را به جانشینی انتخاب کرد.وی پس از ترویج افکار باطل استاد اینقدر بازاربابیت وواسطه های امام زمان (ع) را رونق بخشید که 38 نفر ادعای بابیت کردند. شاهد بر این نکته اینکه بسیاری از شاگردان سید در مسجد کوفه و مسجد سهله معتکف می شدند و در انتظار امام زمان (ع) به سر می بردند.
بعد از سه سال که امام ظهور نکرد وقت آن بود که سید علی محمد شیرازی ادعای بابیت کند .(2)
ظهور فرقه بابیت
مسلک بابیگری در قرن سیزدهم قمری توسط فردی به نام میرزا علی محمد شیرازی پدید آمد. او در 1235 قمری در شیراز متولد شد و در نوزده سالگی به بوشهر رفت و به مدت پنج سال در آن جا به تجارت پرداخت، سپس به عتاب "کربلا و نجف" رفت و در درس سید کاظم رشتی - از پیشوایان شیخیه - شرکت کرد و انحراف عقیدتی میرزا علی محمد شیرازی از این جا شروع شد.
بعد از ادعاهای میرزا علی محمد شیرازی، برخی از شیخیه و پیروان سید کاظم رشتی به او گرویدند.
حسین خان نظام الدوله، حاکم شیراز به میرزا علی محمد شیرازی گفت که صداقت تو را دریافتهام. راه تو پسندیده است. دیشب خواب دیدم به من گفتی: در جبین تو نور ایمان را مشاهده کردهام ؛ بدین جهت با تو مدارا کردهام.
علی محمد باور کرد و گفت: خواب ندیدهای، بلکه بیدار بودهای و من به بالین تو آمدم و چنان گفتم. حسین خان دست او را بوسید و گفت: من حاکم شیرازم، لشکر در اختیار من است. به تو ایمان آورده و آمادهام با لشکر خود در خدمت تو باشم.
علی محمد گفت: اگر با من باشی، سلطنت روم را به تو خواهم بخشید.
حسین خان گفت: سلطنت نمیخواهم، همه آرزوی من این است که در رکاب تو شهید شوم. خوب است همان گونه که حجت را بر من تمام کردی، بر علما هم تمام کنی، اگر علما سخن تو را بپذیرند و به دعوت تو لبیک گویند، راه برای پیروزی تو هموار میشود. میرزا علی محمد پذیرفت و حاضر شد در جمع علما دعوت خویش را اعلان کند، میرزا علی محمد دعوت خویش را بیان کرد، نظام الدوله گفت: بهتر است دعوت خویش را در یک صفحه بنویسی تا دیگران هم از آن بهره ببرند، او پذیرفت و قلم را گرفت، چند سطرینوشت، علمای بدان نگریستند و فهمیدند خیلی بی سواد است. در این هنگام حسین خان نظام الدوله گفت: با این که چند سطر بیش ننوشتهای، این همه غلط! چگونه گفتار خود را گفتار خدا میدانی؟! سپس دستور داد دست و پای او را بستند و آن قدر زدند تا مجبور شد به انابه و استغفار و فرستادن لعنت به خودش اقدام کند.(3)
او به مدت شش ماه در شیراز محبوس بود، سپس به اصفهان و از آن جا وی را به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق، نزدیک باکو زندانی کردند، سپس از آن جا وی را به تبریز بردند و در زمان صدارات امیرکبیر در سال 1362 ه"ق محاکمه و در سال 1363 ه"ق اعدام شد.
ظهور فرقه بهائیت
فرقه بهایی: بهایی به پیروان میرزا حسینعلی بهاء اطلاق میشود. توضیح این که بعد از آن که علی محمد ادعاهای خویش را اعلان نمود، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء و برادرش یحیی معروف به صبح ازل به او پیوستند. پس از اعدام باب، یحیی ادعا کرد که من جانشین او هستم؛ برخی به او پیوستند. میرزا حسینعلی بهاء در آغاز تسلیم او شد، اما پس از مدتی رقابت با او را آغاز کرد. او مانند باب ادعاهایی داشت از جمله ادعای رسالت، شارعیت و حلولیت خدا. نیز مدعی شد که میرزا علی محمد باب زمینه ساز و مبشر ظهور او بود. دعوای این دو برادر و پیروان آنان (بهائیان و ازلیان) سبب شد تا حکومت وقت ایران آنان را به بغداد تبعید نماید. در آن جا نیز کشمکش ادامه یافت و کارشان به دادگاه کشید و محکوم شدند. دولت عثمانی یحیی صبح ازل و پیروانش (ازلیان) را به قبرس و حسینعلی بهاء و پیروانش (بهائیان) را به عکا در سرزمین فلسطین تبعید کرد.(4)
پس از مرگ میرزا حسینعلی حرکت انحرافی بابیت و بهائیت به فراموشی سپرده شد، تا این که پسر ارشد میرزا حسینعلی به نام عباس افندی که عبدالبهاء لقب گرفت، به تجدید آن پرداخت. او در سال 1911 میلادی به انگلستان و سپس آمریکا سفر کرد و با دولتهای انگلیس و آمریکا رابطه برقرار نمود. دولت انگلیس طی مراسمی به او نشان نایت هود (knight Hood) و لقب سر (sir) عنایت کرد. بدین وسیله بهائیگری به عنوان ستون پنجم و یکی از ابزار سیاست استعماری انگلیس - نیز آمریکا - مبدل شد. مرکز بهائیگری اکنون در حیفای اسرائیل و در ایالت شیکاگوی آمریکا قرر دارد.
فرقههای بابیه و بهائیه:
بعد از اعدام سید علی محمد باب بابیت به سه فرقه تقسیم شد و بعد از مرگ بهاءالله نزاعی که بین دو برادر عباس افندی و محمد علی به وجود آمد دو فرقه دیگر اضافه شد، مجموعا پنج فرقه شدند.
1- ازلیه (به رهبری میرزا یحیی نوری، صبح ازل)
2- بهائیه (به رهبری میرزا حسین علی، بهاءالله)
3- بابیه خالص (فقط رهبری سید علی محمد را قبول دارند)
4- بابیه بهائیه عباسیه (رهبری عبدالبهاء عباس افندی)
5- ناقضون (اتباع میرزا محمد علی برادر عبدالبهاء) . (5)
کتابهای بهائیها عبارتند: 1- الاتقان ؛ 2- اشراقات والبشارات والطرزات ؛ 3- مجموعه الواح مبارکه، که وصایایی بهاء به پسران خود میباشد ؛ 4- کتاب شیخ ؛ 5- الدرر البهیة ؛ 6- الحج البهیة ؛ 7- الفرائد ؛ 8- فصل الخطاب.
این کتابها را به بهاء نسبت دادهاند ولی در حقیقت او ننوشته است بلکه پیروان بهاء اینها را نوشته و به او نسبت دادهاند . (6)
در کتاب شخصیت و اندیشههای کاشفالغطاء نیز از سه کتاب دیگر اسم آورده است. 1- هفت وادی، 2- هیکل، 3- اقدس.
عقاید بهاییت: به چند مورد از عقاید آنها اشاره میشود.
1- این فرقه میگوید، سید علی محمد باب امام زمان است که ظهور کرده و با ظهور او اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگی بهایی شوند. (7)
2- پنهان کردن دینشان را ضروری میدانند به اصطلاح قائل به تقیه هستند.
3- روزه نوزده روز است قبل از عید شروع و به عید نوروز ختم میشود.
4- نماز جماعت باطل است مگر در نماز میت.
5- قبله آنها مرقد بهاءالله است در عکا.
6- حج برای مردان واجب است و بر زنان واجب نیست، آن هم (حج) در خانهای است که بهاء در آن اقامت داشته، یا در خانهای که سید علی محمد باب در شیراز در آن سکنی داشته است به جا آورده میشود.
7- چند تا اعیاد دارند:
- عید ولادت باب، اول محرم.
- عید ولایت بهاء، دوم محرم.
- عید اعلان دعوت باب، پنجم جمادی.
- عید نوروز، (المدخل الی دراسة الادیان والمذاهب، العمید عبدالرزاق محمد اسود، ج 3، صص 311 - 308، انتشارات الدار العربیة للموسوعات).
8- نماز پنج تکبیر دارد ودر دو وقت خوانده میشود یکی هنگام تولد و یکی هم هنگام مرگ. و مطهرات پنج تا است: آب، هوا، آتش، خاک، بیان. همه چیز نجس است مگر آنچه آیه (الله اطهر) بر آن خوانده شود و عبادتگاهها طبق وصیت بهاء باید از نه کناره و یک گنبد تشکیل بشود و این عبادتگاهها در فرانکفورت در آلمان و سیدنی در استرالیا و کامپالا در اوگاندا، لیمیت در شیکاگو و پاناما سیتی در پاناما و دهلی نو در هندوستان است،
نگارش یافته توسط سید مجید طاهری
---------------------------------------
پی نوشت ها:
بهائیت در بوته نقد
همان
بهائیت از منظر اسلام
محاکمه وبررسی بهائیت
(المدخل الی دراسة الادیان والمذاهب، ج 3، ص 312، العمید عبدالرزاق محمد اسود).
(المدخل الی دراسة الادیان والمذاهب، ص 311 و 312).
(شخصیت و اندیشههای کاشف الغطاء کتاب (الایات البینات) به کوشش دکتر احمد بهشتی، ص 109، کانون نشر اندیشه اسلامی
حرم مطهر حضرت امام رضا ـ علیه السّلام ـ نعمت بزرگ و گرانقدرى است که در اختیار ایرانى هاست، عظمتش را خدا مى داند، به حدّى که امام جواد ـ علیه السّلام ـ مى فرماید: لذا کرامات از ضریح آن حضرت بیشتر از ضریح امام حسین ـ علیه السّلام ـ ظاهر مى شود. بنابراین، ایرانى ها باید نعمت حرم حضرت امام رضا ـ علیه السّلام ـ را که زیارت آن برایشان فراهم است، مغتنم بشمارند.
1. نقل به معنا از روایت. ر.ک: کافى، ج 4، ص 584؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 582؛ تهذیب، ج 6، ص 84؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 562؛ بحار الانوار، ج 99، ص 38؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 261؛ کامل الزیارات، ص306. |
سنگر پشتیبانی