سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بررسی مسیحیت...

سه شنبه 88 بهمن 27 ساعت 12:51 عصر
enheraf-635467.jpg

به نقل متى و لوقا، عیسى(ع) در بیت‌لحم زاده شد، پس از تولد، نام یسوع بر او نهادند و معناى آن نجات خداست. یوناییان و رومیان آن‌را به یسوس تبدیل کردند و در زبان عربى عیسى شد.
حضرت عیسى مسیح(ع) در نقطه‌اى از جهان متولد شد که به‌تازگى زیر سلطه رومیان درآمده بود و فلسطین یکى از آخرین سرزمین‌هایى بود که به دست رومیان تسخیر شد. در آن عصر، یهودیان به شکل نامطلوبى زیر یوغ بیگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غیر قابل تحمل بود. نهضت‌هاى بى‌فرجامى در گوشه و کنار فلسطین برخاست، ولى بى‌رحمانه شکست خورد، ولى بعدا شاگردان و پیروان او با عزمى استوار به نشر آئین وى پرداختند. این آئین بازماندگان نهضت‌هاى پیشین را به خود جلب کرد.

در جهان چند مجموعه دینى یافت مى‌شود؛ مثلا ادیان ابراهیمى یک مجموعه و ادیان هند و چین مجموعه دیگرى یا تشکیل مى‌دهند. هر دینى که متأخر است، ادعا مى‌کند که ظهور آن در ادیان قبلى مجموعه خودش پیشگویى شده است. از این‌رو، مسیحیان از گذشته‌هاى دور در تلاش بوده‌اند پیشگویى ظهور حضرت عیسى(ع) را در عهد عتیق یعنى کتاب یهودیان پیدا کنند.

از آنجا که در هیچ جاى کتاب عهد عتیق نام عیسى بن مریم(ع) نیامده است، مسیحیان براى نیل به این مقصود دست به تأویلاتى زده‌اند تا پیشگویی‌هاى دیگرى را که در آن کتاب یافت مى‌شود، به آن حضرت ربط دهند. این شیوه در انجیل متى فراوان است و به همین دلیل گفته مى‌شود که انجیل متى براى ارشاد یهودیان نوشته شده است. مسیحیان مقدار زیادى از این پیشگویی‌ها را به مصلوب‌شدن حضرت عیسى(ع) مربوط مى‌کنند که از دیدگاه قرآن کریم اشتباهى بیش نیست. (نساء/157)

سرگذشت عیسى(ع):
پیروان ادیان الهى به برکت اعتقادات دینى نسبت به وجود تاریخى فرستادگان خداوند از اطمینان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى یکى از دغدغه‌هاى دانشمندان غیر‌متدین به وجود تاریخى انبیاء(ع) مربوط مى‌شود، مورخ بزرگ مغرب زمین، «ویل دورانت» تاریخچه 200 سال تشکیک درباره وجود تاریخى حضرت عیسى(ع) را چنین گزارش ‍مى‌دهد: آیا عیسى وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگى بنیانگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه مردم و تخیل و امید آنان و در واقع افسانه‌اى مانند افسانه‌هاى خدایان مشرکان نبوده است؟

از مدتى پیش، یعنى در قرن هجدهم به‌طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عیسى بحث مى‌کردند. دانشمندى به‌نام «ولنى» در کتاب ویرانه‌هاى امپراطورى به سال 1790 همین شک را ابراز مى‌کرد. هنگامى که ناپلئون در سال 1808 با یک نویسنده نامدار آلمانى به‌نام «ویلند» ملاقات کرد، درباره سیاست یا جنگ چیزى از او نپرسید، بلکه سئوال کرد آیا وى به تاریخى بودن عیسى معتقد است یا نه؟

به نقل متى و لوقا، عیسى(ع) در بیت‌لحم زاده شد. این شهر در هشت کیلومترى اورشلیم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از میلاد، داوود پادشاه در آن به دنیا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عیسی(ع) تقریبا آغاز تاریخ میلادى است، ولى تعیین سال ولادت او به طور دقیق و قطعى، دشوار مى‌کند و شاید چهار تا هشت سال قبل از مبدأ تاریخ میلادى بوده است. مادرش، مریم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام یوسف بود. داستان تولد عیسى در آغاز هر یک از انجیل‌هاى متى و لوقا آمده است. مرقس و یوحنا که این داستان را نیاورده‌اند، از بیت لحم حرفى نمى‌زنند و فقط به ناصره اشاره مى‌کنند. (مرقس 1:9 و یوحنا 1:45-46، رک:یوحنا 7:42)

در انجیل متى مى‌خوانیم: اما ولادت عیسى مسیح(ع) چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند او را از روح‌‌القدوس حامله یافتند و شوهرش یوسف چون که مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نماید؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها کند، اما چون او در این چیزها تفکر مى‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت: «اى یوسف پسر داوود(ع) از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وى قرار گرفته است از روح‌القدوس است و او پسرى خواهد زائید و نام او را عیسى(ع) خواهى نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» و این همه براى آن واقع شد تا کلامى که خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد که اینک باکره آبستن شده، پسرى خواهد زائید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت و او را عیسى نام نهاد (متى 1:18-25)

پس از تولد، نام یسوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست. یوناییان و رومیان آن را به یسوس تبدیل کردند و در زبان عربى عیسى شد. از احوال حضرت عیسى در دوره بلوغ و آغاز جوانیش در اناجیل و روایات رسمى چیزى مذکور نیست. اینکه در حدود سى سالگى براى دریافت تعمید نزد حضرت یحیى(ع) رفت، نشان مى‌دهد که احتمالا وى پیش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است.

یحیاى تعمید‌دهنده:
در اناجیل، ذکرى از برادران و خواهران عیسى به میان آمده است. به عقیده مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس، مریم تا آخر عمر، باکره بود و در نتیجه، محال است عیسى برادرانى به معناى دقیق کلمه داشته باشد. ایشان کلام انجیل را تأویل مى‌کنند، ولى مسیحیان پروتستان به تفسیر لفظى این عبارات گرایش دارند و مى‌گویند: درست است که عیسى از مریم باکره به دنیا آمد، ولى مریم و یوسف نجار پس از تولد وى، زندگى زناشویى طبیعى داشته‌اند و از این طریق‌، فرزندانى براى ایشان به دنیا آمده‌اند. عبارتى از انجیل متى که قبلا گذشت، این نظر را تأیید مى‌کند. قرآن مجید به برخى از معجزات عیسى در کودکى، از قبیل زنده کردن پرنده‌هایى که از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره اشاره مى‌کند. این موارد در برخى انجیل‌هاى اپوکریفایى آمده است.

اندکى پیش از برانگیخته شدن حضرت عیسى مسیح(ع)، حضرت یحیى بن زکریا(ع)، پیامبر جوان و پرآوازه بنى‌اسرائیل در سرزمین یهودیه قیام کرد و به موعظه مردم پرداخت. این پیامبر به مردم مى‌گفت: «توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.»(متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3)

از دیدگاه بنى‌اسرائیل، ملکوت آسمان گونه‌اى حکومت الهى بود که آرمان مقدس آنان به‌شمار مى‌رفت. به همین دلیل (به گفته اناجیل در موارد مختلف) یحیاى تعمید‌دهنده در دعوت خود موفقیت چشمگیرى به دست آورد تأثیر عمیقى بر مردم گذاشت. به طورى‌که همه طبقات اجتماعى، گروه گروه نزد او مى‌آمدند و توبه مى‌کردند و وى آنان را غسل تعمید مى‌داد.

اندک‌اندک حضرت یحیى(ع) با هیرودیس تیتراخ، پادشاه فاسد و ستمگر ایالت جلیل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بریدند(متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9) هنگامى‌که حضرت عیسى(ع) خبر دستگیرى حضرت یحیى(ع) را شنید، شهر خود ناصره را ترک کرد و به شهر کفرناحوم در کنار دریاچه جلیل آمد.

حضرت عیسى(ع) در تمام جلیل مى گشت و در کنایس ایشان تعلیم داده ، به بشارت ملکوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد و اسم او در تمام سوریه شهرت یافت و جمیع مریضانى که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ایشان را شفا بخشید و گروهى بسیار از جلیل و دیکاپولس و اورشلیم و یهودیه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)

قیام عیسى(ع):
حضرت عیسى(ع) نیز مانند حضرت یحیى(ع) تا زمانى که به عنوان یک پیامبر در مورد نزدیک شدن ملکوت آسمان پیشگویى مى‌کرد، مشکلى با مردم نداشت و پذیرش پیام امو چشمگیر بود. بسیارى از کسانى که به آن حضرت ایمان مى آوردند، یقین داشتند که وى به زودى پادشاه یک آرمانشهر خدایى خواهد شد. رهبران یهود هنگامى با حضرت عیسى(ع) به مخالفت برخاستند که مشاهده کردند. وى آرزوى آنان براى قیام یک مسیح فاتح را برنمى آورد و از سوى دیگر او بر ضد ناهنجاریهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستیز برخاسته است .عیسى مسیح(ع) به تکرار، حضرت یحیى(ع) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سیرت پسندیده آن پیامبر از نام نیک وى بهره برده است.(متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8)

حضرت عیسى(ع) دنباله کار حضرت یحیى(ع) را گرفت و به مژده فرارسیدن ملکوت خداوند آغاز کرد. وى ارشاد و رهبرى مؤمنان و شاگردان را برعهده گرفت و در کنیسه‌هاى نواحى مجاور به ایراد موعظه پرداخت . لوقا مى‌گوید: به جلیل برگشت و در کنیسه‌ها به موعظه پرداخت: روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگارى و کوران را به بینایى موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم. (لوقا 4:18)

هنگامى که عیسى به سى سالگى رسید، به بشارت دادن آغاز کرد. تعلیم اساسى وى دو بخش داشت:1- توبه کنید؛ یعنى از گناه دست بردارید و به سوى خدا برگردید؛ 2- ولایت و سرپرستى خدا (ملکوت آسمان) را بر زندگى خود پذیرا شوید.

صلیب شهادت:
حضرت عیسى(ع) علاوه بر وعظ و تعلیم امور زیر را انجام مى‌داد:
1- اجراى معجزات و شفاى بیماران به قدرت خدا
2- جنگ با شیاطین و دیوان و راندن آنها
3- بخشودن گناهان به‌نام خدا
4- تسلى دادن بیماران، یتیمان و بینوایان
5- همنشینى با گناهکاران
6- انتقاد شدید از بزرگان یهود و علماى شریعت
7- پیشگویى یک گرفتارى جهانى که در آن پیروزى از آن خدا خواهد بود
8- بنیانگذارى گروهى از شاگردان که مانند او سلوک کنند و پیام او را به دیگران ابلاغ کنند. این گروه از دوازده شاگرد و سایر رسولان تشکیل شد.

مسیحیان به نشانه مصلوب شدن عیسى مسیح(ع) در راه گناهان بشر نشان صلیبى به گردن مى‌آویزند. حضرت عیسى بارها به تأکید گفته است که پیرو واقعى او کسى است که صلیب خود را بردارد و به دنبال او برود. از این سخن مى‌توان به روشنى دریافت که سابقه آویختن نشان صلیب به دوران زندگى آن حضرت باز مى‌گردد و نباید آنرا نشانه مصلوب شدن او دانست.

این سنت باید به انکار خویشتن و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسیر شود. همان‌گونه که مردم ایران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا کفن مى‌پوشیدند. همچنین دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بیت(ع)، در اشاره به جانبازیهاى خود، گفته است: «من پنجاه سال است که چوبه دارم را بر دوش دارم، اما تاکنون کسى را نیافته‌ام که مرا بر آن بیاویزد.»

و هنگامى که جمعى کثیر همراه او مى‌رفتند روى گردانیده بدیشان گفت: «اگر کسى نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتى جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمى‌تواند بود و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید نمى‌تواند شاگرد من گردد.» (لوقا 14:25-27) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت: «هر که خواهد از عقب من آید، خویشتن را انکار کند و صلیب خود را برداشته مرا متابعت کند، زیرا هر که خواهد جان خود را نجات دهد، آنرا هلاک سازد و هر که جان خود را به جهت من و انجیل بر باد دهد، آنرا برهاند.» (مرقس ‍:34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25)*
------------------
نویسنده: حسین قاسم‌نژاد
-------------------------------------------
منبع: خبرگزاری قرآنی ایکنا-iqna

 



قلم نگار : راوی | بیسیمچی [ قلم]


سنگر پشتیبانی

جزیره خضرا افسانه یا...
بهجت عارفان
اصحاب کهف و مفهوم انتظار
دوست دارید با نمادهای شیطان پرستی آشنا شوید؟
[عناوین آرشیوشده]