سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بررسی مسیحیت...

سه شنبه 88 بهمن 27 ساعت 12:51 عصر
enheraf-635467.jpg

به نقل متى و لوقا، عیسى(ع) در بیت‌لحم زاده شد، پس از تولد، نام یسوع بر او نهادند و معناى آن نجات خداست. یوناییان و رومیان آن‌را به یسوس تبدیل کردند و در زبان عربى عیسى شد.
حضرت عیسى مسیح(ع) در نقطه‌اى از جهان متولد شد که به‌تازگى زیر سلطه رومیان درآمده بود و فلسطین یکى از آخرین سرزمین‌هایى بود که به دست رومیان تسخیر شد. در آن عصر، یهودیان به شکل نامطلوبى زیر یوغ بیگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غیر قابل تحمل بود. نهضت‌هاى بى‌فرجامى در گوشه و کنار فلسطین برخاست، ولى بى‌رحمانه شکست خورد، ولى بعدا شاگردان و پیروان او با عزمى استوار به نشر آئین وى پرداختند. این آئین بازماندگان نهضت‌هاى پیشین را به خود جلب کرد.

در جهان چند مجموعه دینى یافت مى‌شود؛ مثلا ادیان ابراهیمى یک مجموعه و ادیان هند و چین مجموعه دیگرى یا تشکیل مى‌دهند. هر دینى که متأخر است، ادعا مى‌کند که ظهور آن در ادیان قبلى مجموعه خودش پیشگویى شده است. از این‌رو، مسیحیان از گذشته‌هاى دور در تلاش بوده‌اند پیشگویى ظهور حضرت عیسى(ع) را در عهد عتیق یعنى کتاب یهودیان پیدا کنند.

از آنجا که در هیچ جاى کتاب عهد عتیق نام عیسى بن مریم(ع) نیامده است، مسیحیان براى نیل به این مقصود دست به تأویلاتى زده‌اند تا پیشگویی‌هاى دیگرى را که در آن کتاب یافت مى‌شود، به آن حضرت ربط دهند. این شیوه در انجیل متى فراوان است و به همین دلیل گفته مى‌شود که انجیل متى براى ارشاد یهودیان نوشته شده است. مسیحیان مقدار زیادى از این پیشگویی‌ها را به مصلوب‌شدن حضرت عیسى(ع) مربوط مى‌کنند که از دیدگاه قرآن کریم اشتباهى بیش نیست. (نساء/157)

سرگذشت عیسى(ع):
پیروان ادیان الهى به برکت اعتقادات دینى نسبت به وجود تاریخى فرستادگان خداوند از اطمینان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى یکى از دغدغه‌هاى دانشمندان غیر‌متدین به وجود تاریخى انبیاء(ع) مربوط مى‌شود، مورخ بزرگ مغرب زمین، «ویل دورانت» تاریخچه 200 سال تشکیک درباره وجود تاریخى حضرت عیسى(ع) را چنین گزارش ‍مى‌دهد: آیا عیسى وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگى بنیانگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه مردم و تخیل و امید آنان و در واقع افسانه‌اى مانند افسانه‌هاى خدایان مشرکان نبوده است؟

از مدتى پیش، یعنى در قرن هجدهم به‌طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عیسى بحث مى‌کردند. دانشمندى به‌نام «ولنى» در کتاب ویرانه‌هاى امپراطورى به سال 1790 همین شک را ابراز مى‌کرد. هنگامى که ناپلئون در سال 1808 با یک نویسنده نامدار آلمانى به‌نام «ویلند» ملاقات کرد، درباره سیاست یا جنگ چیزى از او نپرسید، بلکه سئوال کرد آیا وى به تاریخى بودن عیسى معتقد است یا نه؟

به نقل متى و لوقا، عیسى(ع) در بیت‌لحم زاده شد. این شهر در هشت کیلومترى اورشلیم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از میلاد، داوود پادشاه در آن به دنیا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عیسی(ع) تقریبا آغاز تاریخ میلادى است، ولى تعیین سال ولادت او به طور دقیق و قطعى، دشوار مى‌کند و شاید چهار تا هشت سال قبل از مبدأ تاریخ میلادى بوده است. مادرش، مریم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام یوسف بود. داستان تولد عیسى در آغاز هر یک از انجیل‌هاى متى و لوقا آمده است. مرقس و یوحنا که این داستان را نیاورده‌اند، از بیت لحم حرفى نمى‌زنند و فقط به ناصره اشاره مى‌کنند. (مرقس 1:9 و یوحنا 1:45-46، رک:یوحنا 7:42)

در انجیل متى مى‌خوانیم: اما ولادت عیسى مسیح(ع) چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند او را از روح‌‌القدوس حامله یافتند و شوهرش یوسف چون که مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نماید؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها کند، اما چون او در این چیزها تفکر مى‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت: «اى یوسف پسر داوود(ع) از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وى قرار گرفته است از روح‌القدوس است و او پسرى خواهد زائید و نام او را عیسى(ع) خواهى نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» و این همه براى آن واقع شد تا کلامى که خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد که اینک باکره آبستن شده، پسرى خواهد زائید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت و او را عیسى نام نهاد (متى 1:18-25)

پس از تولد، نام یسوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست. یوناییان و رومیان آن را به یسوس تبدیل کردند و در زبان عربى عیسى شد. از احوال حضرت عیسى در دوره بلوغ و آغاز جوانیش در اناجیل و روایات رسمى چیزى مذکور نیست. اینکه در حدود سى سالگى براى دریافت تعمید نزد حضرت یحیى(ع) رفت، نشان مى‌دهد که احتمالا وى پیش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است.

یحیاى تعمید‌دهنده:
در اناجیل، ذکرى از برادران و خواهران عیسى به میان آمده است. به عقیده مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس، مریم تا آخر عمر، باکره بود و در نتیجه، محال است عیسى برادرانى به معناى دقیق کلمه داشته باشد. ایشان کلام انجیل را تأویل مى‌کنند، ولى مسیحیان پروتستان به تفسیر لفظى این عبارات گرایش دارند و مى‌گویند: درست است که عیسى از مریم باکره به دنیا آمد، ولى مریم و یوسف نجار پس از تولد وى، زندگى زناشویى طبیعى داشته‌اند و از این طریق‌، فرزندانى براى ایشان به دنیا آمده‌اند. عبارتى از انجیل متى که قبلا گذشت، این نظر را تأیید مى‌کند. قرآن مجید به برخى از معجزات عیسى در کودکى، از قبیل زنده کردن پرنده‌هایى که از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره اشاره مى‌کند. این موارد در برخى انجیل‌هاى اپوکریفایى آمده است.

اندکى پیش از برانگیخته شدن حضرت عیسى مسیح(ع)، حضرت یحیى بن زکریا(ع)، پیامبر جوان و پرآوازه بنى‌اسرائیل در سرزمین یهودیه قیام کرد و به موعظه مردم پرداخت. این پیامبر به مردم مى‌گفت: «توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.»(متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3)

از دیدگاه بنى‌اسرائیل، ملکوت آسمان گونه‌اى حکومت الهى بود که آرمان مقدس آنان به‌شمار مى‌رفت. به همین دلیل (به گفته اناجیل در موارد مختلف) یحیاى تعمید‌دهنده در دعوت خود موفقیت چشمگیرى به دست آورد تأثیر عمیقى بر مردم گذاشت. به طورى‌که همه طبقات اجتماعى، گروه گروه نزد او مى‌آمدند و توبه مى‌کردند و وى آنان را غسل تعمید مى‌داد.

اندک‌اندک حضرت یحیى(ع) با هیرودیس تیتراخ، پادشاه فاسد و ستمگر ایالت جلیل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بریدند(متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9) هنگامى‌که حضرت عیسى(ع) خبر دستگیرى حضرت یحیى(ع) را شنید، شهر خود ناصره را ترک کرد و به شهر کفرناحوم در کنار دریاچه جلیل آمد.

حضرت عیسى(ع) در تمام جلیل مى گشت و در کنایس ایشان تعلیم داده ، به بشارت ملکوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد و اسم او در تمام سوریه شهرت یافت و جمیع مریضانى که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ایشان را شفا بخشید و گروهى بسیار از جلیل و دیکاپولس و اورشلیم و یهودیه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)

قیام عیسى(ع):
حضرت عیسى(ع) نیز مانند حضرت یحیى(ع) تا زمانى که به عنوان یک پیامبر در مورد نزدیک شدن ملکوت آسمان پیشگویى مى‌کرد، مشکلى با مردم نداشت و پذیرش پیام امو چشمگیر بود. بسیارى از کسانى که به آن حضرت ایمان مى آوردند، یقین داشتند که وى به زودى پادشاه یک آرمانشهر خدایى خواهد شد. رهبران یهود هنگامى با حضرت عیسى(ع) به مخالفت برخاستند که مشاهده کردند. وى آرزوى آنان براى قیام یک مسیح فاتح را برنمى آورد و از سوى دیگر او بر ضد ناهنجاریهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستیز برخاسته است .عیسى مسیح(ع) به تکرار، حضرت یحیى(ع) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سیرت پسندیده آن پیامبر از نام نیک وى بهره برده است.(متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8)

حضرت عیسى(ع) دنباله کار حضرت یحیى(ع) را گرفت و به مژده فرارسیدن ملکوت خداوند آغاز کرد. وى ارشاد و رهبرى مؤمنان و شاگردان را برعهده گرفت و در کنیسه‌هاى نواحى مجاور به ایراد موعظه پرداخت . لوقا مى‌گوید: به جلیل برگشت و در کنیسه‌ها به موعظه پرداخت: روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگارى و کوران را به بینایى موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم. (لوقا 4:18)

هنگامى که عیسى به سى سالگى رسید، به بشارت دادن آغاز کرد. تعلیم اساسى وى دو بخش داشت:1- توبه کنید؛ یعنى از گناه دست بردارید و به سوى خدا برگردید؛ 2- ولایت و سرپرستى خدا (ملکوت آسمان) را بر زندگى خود پذیرا شوید.

صلیب شهادت:
حضرت عیسى(ع) علاوه بر وعظ و تعلیم امور زیر را انجام مى‌داد:
1- اجراى معجزات و شفاى بیماران به قدرت خدا
2- جنگ با شیاطین و دیوان و راندن آنها
3- بخشودن گناهان به‌نام خدا
4- تسلى دادن بیماران، یتیمان و بینوایان
5- همنشینى با گناهکاران
6- انتقاد شدید از بزرگان یهود و علماى شریعت
7- پیشگویى یک گرفتارى جهانى که در آن پیروزى از آن خدا خواهد بود
8- بنیانگذارى گروهى از شاگردان که مانند او سلوک کنند و پیام او را به دیگران ابلاغ کنند. این گروه از دوازده شاگرد و سایر رسولان تشکیل شد.

مسیحیان به نشانه مصلوب شدن عیسى مسیح(ع) در راه گناهان بشر نشان صلیبى به گردن مى‌آویزند. حضرت عیسى بارها به تأکید گفته است که پیرو واقعى او کسى است که صلیب خود را بردارد و به دنبال او برود. از این سخن مى‌توان به روشنى دریافت که سابقه آویختن نشان صلیب به دوران زندگى آن حضرت باز مى‌گردد و نباید آنرا نشانه مصلوب شدن او دانست.

این سنت باید به انکار خویشتن و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسیر شود. همان‌گونه که مردم ایران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا کفن مى‌پوشیدند. همچنین دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بیت(ع)، در اشاره به جانبازیهاى خود، گفته است: «من پنجاه سال است که چوبه دارم را بر دوش دارم، اما تاکنون کسى را نیافته‌ام که مرا بر آن بیاویزد.»

و هنگامى که جمعى کثیر همراه او مى‌رفتند روى گردانیده بدیشان گفت: «اگر کسى نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتى جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمى‌تواند بود و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید نمى‌تواند شاگرد من گردد.» (لوقا 14:25-27) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت: «هر که خواهد از عقب من آید، خویشتن را انکار کند و صلیب خود را برداشته مرا متابعت کند، زیرا هر که خواهد جان خود را نجات دهد، آنرا هلاک سازد و هر که جان خود را به جهت من و انجیل بر باد دهد، آنرا برهاند.» (مرقس ‍:34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25)*
------------------
نویسنده: حسین قاسم‌نژاد
-------------------------------------------
منبع: خبرگزاری قرآنی ایکنا-iqna

 



قلم نگار : راوی | بیسیمچی [ قلم]

پروتکل های حکمای صهیون

یکشنبه 88 بهمن 25 ساعت 5:56 عصر

کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون را بخوانید و هرجا که رسیدید در بسیج(جامعه)روشنگری کنید.


بخش اول

پروتکل‏های حکمای صهیون‏

پیش از هر چیز،لازم است این سه کلمه را از نظر لغت و سپس مفهوم اصطلاحی، مورد دقت قرار دهیم.

«پروتکل»عبارت است از سیاهه،تفاهم‏نامه،پیش نویس قرارداد و صورتجلسه‏ مذاکرات یک معاهده که بین افراد حقیقی یا حقوقی صورت می‏گیرد.البته معانی‏ دیگری نیز برای آن ذکر شده است که در نهایت،پیرامون همین محور دور می‏زند. «حکما»جمع واژه حکیم،به معنای دانشمند و خردمند است.بعضی از محققان بین آن و واژه«خاخام»که به معنای عالم و پیشوای دینی یهود است‏ ارتباطی عمیق و ریشه‏ای قائل هستند.معادل انگلیسی حکما به معنی دانشمندان بزرگ یا پیران دانش می‏باشد.در ترجمه مفهومی‏ کلمه«حکما»می‏توان از کلماتی نظیر اندیشمندان،دانشوران،متفکران و تئوریسین‏ها استفاده کرد.اما من در این کتاب،ضمن استفاده موردی از همه‏ این کلمات،اغلب همان واژه حکما را به کار برده‏ام؛زیرا این کلمه به مرور، مفهوم خاص خود را یافته است و متفکران صاحب نفوذ در سیاست،اقتصاد و  اجتماعیات یهود را در بر می‏گیرد. «صهیون»نام تل یا تپه‏ای در اورشلیم یا جنوب بیت‏المقدس است که داود نبی‏ بر آن حمله برد و با اخراج ساکنان اصلی یعنی یبوسیان،آن را تسخیر کرد و قلعه‏ای بر آن بنا نهاد تا مرکز حکومت او باشد.صهیون بدین جهت مکان‏ مقدس یهودیان شد که اعتقاد یافتند خداوند،در آن سکونت دارد.این اعتقاد، ناشی از وجود«هیکل»در صهیون است.هیکل ساختمانی بود که توسط سلیمان بن داود ساخته شد و کم‏کم به عنوان خانه خدا یا جای پای او و بالاخره‏ میراث فرهنگی یهود،مظهر دینی و مرکز روحی و جاودانگی آنان گردید.اکنون که سخن بدینجا رسید،خوانندگان عزیز را به انتظار بررسی مفهوم اصطلاحی‏ «پروتکل‏های حکمای صهیون»می‏گذارم و به عنوان یک مبحث معترضه،پرانتزی باز می‏کنم و به ریشه‏یابی صهیونیسم و پیدایش آن و سپس اندیشه و روحیه حاکم بر صهیونیست‏ها می‏پردازم؛پرانتزی که بسته شدن آن چندین صفحه به طول می‏انجامد.

 پیدایش صهیونیسم‏

صهیون،رفته رفته و به مرور ایام،مفهوم حکومت دینی یهود را به خود گرفت. صهیونیسم در ساده‏ترین تعریف،عبارت از استقرار یهودیان در فلسطین یا همان تپه صهیون می‏باشد.هر یهودی که ترجیح بدهد در فلسطین و تحت لوای‏ حکومت مستقل یهودی زندگی کند و همین طور هر کس که در این جهت تلاش‏ کند،صهیونیست به شمار می‏آید.البته با تقسیم صهیونیسم،به صهیونیسم مذهبی و سیاسی،تعریف ارایه شده،عمدتا شامل صهیونیسم مذهبی می‏شود که ما در بحث خویش بدان کاری نداریم.اما آنچه‏ محور مباحث ما در این کتاب است،صهیونیسم سیاسی است که معتقدیم حتی‏ صهیونیسم مذهبی نیز به عنوان ابزاری در دست آن قرار گرفته است.


رسمی‏ترین تعریف صهیونیسم را می‏توان در دایرةالمعارف صهیونیسم و اسرائیل که‏ ریاست آن به عهده سلمان شازار رئیس جمهوری اسرائیل است یافت.برای کلمه‏ صهیونیسم تعریف زیر ارایه شده است: کلمه‏ای که در سال 1890 برای جنبشی رایج شد که هدف آن،بازگشت قوم‏ یهود به سرزمین اسرائیل(فلسطین)می‏باشد.از سال 1896 صهیونیسم به یک‏ جنبش سیاسی اطلاق می‏شود که توسط تئودور هرزل تأسیس شد.

سابقه تاریخی‏

بعضی از یهودیان معتقدند که حضرت موسی،نخستین رهبر صهیونیست‏هاست؛ زیرا او بود که اولین بار،آنان را پس از خروج از مصر،به سرزمین صهیون راهنمایی کرد. موسی و بنی اسرائیل از مصر،به سمت شمال حرکت کردند تا به فلسطین امروزی که در آن ایام،دیار کنعانیان بود و به سرزمین کنعان اشتهار داشت،رسیدند.

در سفر اعداد کتاب مقدس آمده است:

و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا خطاب کرد و گفت بنی‏اسرائیل را خطاب کرده به ایشان بگو چون شما از اردن به سرزمین‏ کنعان عبور کنیدجمیع ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج نمایید و تمامی صورتهای ایشان را خراب کنید و تمامی بتهای ریخته شده ایشان را بشکنید و همه مکانهای بلند ایشان را منهدم سازید و زمین را به تصرف‏ آورده در آن ساکن شوید زیرا که آن زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید...و اگر ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج ننمایید کسانی که از ایشان باقی‏ می‏گذارید در چشمان شما خار خواهند بود و در پهلوهای شما تیغ.و شما را در زمینی که در آن ساکن شوید خواهند رنجانید و به همان طوری که قصد نمودم‏ که با ایشان رفتار نمایم با شما رفتار خواهم نمود.

کنعانیان که 2500 سال قبل از میلاد،در آن سرزمین اسکان داشتند،از ورود بنی‏اسرائیل جلوگیری کردند و تا زمانی که موسی در قید حیات بود،پای بنی‏اسرائیل به‏ کنعان نرسید.اما پس از وفات او و بعد از سال‏ها آوارگی بنی‏اسرائیل،توانستند تحت‏ رهبری یوشیع به فلسطین دست یابند. یکی از اسفار عهد قدیم،مربوط به یوشیع می‏باشد و یوشیع،نزد بنی‏اسرائیل‏ اسطوره کشتار،جنگ و غلبه بر دشمن است. یوشیع یا یوشع بن نون یکی از پیامبران بنی‏اسرائیل است که به اعتقاد بعضی از مفسران  در قرآن به نام یسع معرفی و در دو موضع از وی به نیکی یاد شده است.(1)

البته این چیز تازه‏ای نیست که بنی‏اسرائیل از وی با اینکه پیامبر بوده است،این‏گونه‏ یاد می‏کنند؛چه آنکه این روش آنان است که بعضی از پیامبران الهی را دروغگو،تعدادی‏ را اهل قتل و کشتار و گروهی دیگر را اهل عشقبازی حرام بدانند،معاذ اللَّه.

بنی‏اسرائیل بر این باورند که به رهبری یوشع،از شرق رود اردن حرکت خود را آغاز کردند و بعد از عبور از نهر اردن وارد فلسطین شدند.نخستین شهری که به تسخیر آنان‏ در آمد،اریحا بود.آنها ساکنان آن را از دم تیغ گذراندند و حتی حیوانات را نیز کشتند و در نهایت شهر را به آتش کشیدند.

سابقه سکونت کنعانیان در فلسطین و اشتهار آن دیار به سرزمین کنعان،حتی به‏ قبل از تاریخ حضرت ابراهیم خلیل اللَّه-جدّ یعقوب سر سلسله بنی‏اسرائیل-باز می‏گردد؛ چه آنکه در تاریخ می‏خوانیم که ابراهیم،همسرش ساره را در ارض‏ کنعان به خاک سپرد و پس از او دو همسر از کنعانیان به نام‏های قطورا و حجور اختیار کرد.

 ابراهیم خود،در شوش یا بابل(مرکز حکومت نمرود)به دنیا آمده بود. تورات،کتاب مقدس یهودیان نیز این سابقه تاریخی را می‏پذیرد و در موارد متعدد از تورات،کتاب مقدس یهودیان نیز این سابقه تاریخی را می‏پذیریرد و در موارد متعدد از جمله سفر داوران،بدان تصریح می‏کند: پس بنی‏اسرائیل در میان کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان ساکن می‏بودنددختران ایشان را برای خود به زنی می‏گرفتند و دختران خود را به پسران ایشان می‏دادند و خدایان آنها را عبادت می‏نمودند .بنابراین جای تعجب است که بنی‏اسرائیل این سرزمین را متعلق به خویش می‏دانند و نسبت به مالکیت آن ادعا می‏کنند.در حالی که می‏دانیم آنان فرزندان حضرت یعقوب‏ هستند و اسرائیل به معنای«بنده خدا»لقب آن حضرت است؛و خروج موسی و قومش‏ از مصر و آوارگی چهل ساله بنی‏اسرائیل در بیابان و فتح فلسطین توسط یوشیع،چهار نسل پس از یعقوب صورت گرفته است.

(1)-سوره انعام،آیه 86:و اسماعیل و الیسع و یونس و لوطا و کلافضلنا علی العالمین سوره ص،آیه 48: و اذکر اسماعیل و الیسع و ذالکفل و کل من الاخیار.



قلم نگار : راوی | بیسیمچی [ قلم]

ناگفته‏هایى از بهائیت

چهارشنبه 88 بهمن 21 ساعت 6:28 عصر
محمود قوچانی- شاید هیچ تحلیلی گویاتر از اسناد موجود در بررسی ماهیت فرقه بهائیت و اقدامات مخرب و انحرافی پیروان آن وجود نداشته باشد. نوشتار حاضر، به بیان ناگفته‌هایی از بهائیت براساس بعضی اسناد اختصاص یافته است.

تاریخ معاصر ایران، ناگفته‏هاى بسیارى دارد که از جمله آن‌ها، نقش مخرّب فرقه بهائیت در تحولات سیاسى، اقتصادى و اجتماعى ایران است و شرح آن فرصتى بسیار گسترده مى‏طلبد. آنچه در این مجال در پى آنیم، اشاره به ناگفته‏هایى از فعالیت این فرقه است.

خوشبختانه، بر اساس اسناد به‌جامانده از دوران رژیم پهلوى، اطلاعات بسیار ارزشمندى از فعالیت‏هاى خیانت‌آمیز سران این فرقه در دسترس محققان و پژوهشگران قرار گرفته است، [1] ضمن اینکه، خاطرات روشنگرانه عده‌ای از مطلعان، نظیر مرحومان فضل‌الله مهتدى معروف به صبحى، عبدالحسین آیتى (آواره سابق)، حسن نیکو و دیگران، که سال‌ها از نویسندگان و مبلغان زبده بهائیت بوده و سپس تائب شده و به دامان اسلام برگشته‏اند، مى‏تواند خلأهاى پژوهشى اسناد را جبران نماید.

نفوذ و فعالیت گسترده بهائیان در سطوح بالاى دستگاه ادارى کشورمان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوى بر کسى پوشیده نیست. [2] ضمن اینکه در عصر پهلوى، پیوندهاى مستحکم و آشکارى بین سران این فرقه و رژیم اشغالگر قدس وجود داشت. هم‌زمان با دوران نهضت ملى نفت به بعد، به‌ویژه سال 1332، فعالیت گسترده و سازمان‌دهى‌شده‏اى از طرف بهائیان در کشورمان آغاز شد. متقابلاً در همان سال‌ها واعظ شهیر، مرحوم حجت‏الاسلام فلسفى، در سال 1334 به اشاره و دستور آیت‌الله‌العظمى بروجردى سخنرانی‌های روشنگر و پرشوری علیه بهائیت انجام داد که (به‌رغم مخالفت شدید دسته‌ای از مسئولان عالى‌رتبه رژیم، نظیر اسدالله علم) از رادیو پخش شد و درواقع یکى از عکس‌العمل‌های مهم نیروهاى مذهبى در مقابل گسترش فعالیت فرقه ضاله بود. [3]
اسناد موجود، نکات مهمى از برنامه‏هاى بلندمدت بهائیان در این مقطع را فاش می‌سازد. اولین برنامه بلندمدت فرقه از سال 1332 شروع شد و در 1342 به پایان رسید. با رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردى، هم‌زمان با اجراى سیاست‏هاى مورد نظر امریکایى‏ها توسط محمدرضا پهلوى در ایران، بهائیان هم فعالیت‏هاى خود را شدت بخشیدند.

در قسمتى از گزارشى که سال 1344 درباره برنامه ده‌ساله فرقه تهیه (و به نظر شاه هم رسانده) شده چنین آمده است: "... به طورى که فوقاً به عرض رسید، از مفاد نامه‏ها و بخشنامه‏هاى صادره محفل مرکزى چنین استنباط مى‏گردد که هدف نهایى، ازدیاد وابستگان به فرقه بهائى و تا حداکثر امکان نفوذ در تمام قسمت‌ها و نقاط کشور به خصوص در میان مردم دهات و ایلات و عشایر است.... " در دستوراتى که محفل بهائیان صادر کرده بود راهکارهاى رسیدن به اهداف مورد اشاره، ارائه شده بود که از جمله آن‌ها، راه‌اندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، و دایر کردن کلاس‌هاى رفع اشکال و نیز گردآورى "هرگونه کتب خطى یا مطبوع که داراى مطالبى درباره افکار و عقاید، روحیات و خصوصیات مرسوم و عادات یا هرنوع اطلاعات دیگرى راجع به عشایر و ایلات" و ارسال آن به مرکز می‌باشد. [4]

از موضوعات جالب توجه، هم‌زمانى پایان برنامه ده‌ساله اول بهائیان با اوج‌گیرى نهضت اسلامى ملت ایران به رهبرى مراجع معظم تقلید و در رأس آن‌ها امام خمینى(ره) است. امام و سایر علما و مراجع، معتقد بودند که سران بهائیت در ایران، عمال اسرائیل‏اند و لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى (مصوّبه دولت عَلَم) بیشتر براى هموار ساختن راه نفوذ این فرقه در کشور طراحى شده است: "حساسیت موضوع، زمانى روشن مى‏شود که دانسته شود بهائیان، ایران را بعد از اسرائیل دومین سرزمین بهائیان، و آن را مرکز قیام و تسخیر جهان مى‏دانستند. آن‌ها با چاپ نقشه ده ساله خود اهمیت ایران را براى بهائیان نشان دادند. "[5]

در بهار سال 1342 دوهزار نفر زن و مرد بهائى با مساعدت دولت ایران (یعنى همان کابینه اسدالله علم، که به دستور امریکا، قیام ملت در 15 خرداد همین سال را به خاک و خون کشید) از طریق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم اردیبهشت در یک اجتماع پانزده‌هزار نفرى براى معارفه گروه نُه نفرى رهبرى این فرقه شرکت جویند. [6]
اقدام نادرست و خلاف شرع و عرفى که خروش اعتراض‌آمیز امام خمینى را به دنبال داشت: "از چیزهایى که سوء نیت دولت حاضر را اثبات مى‏کند، تسهیلاتى است که براى مسافرت دوهزار نفر یا بیشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر یک پانصد دلار ارز داده‏اند و قریب 1200 تومان تخفیف در بلیط هواپیما داده‏اند، به مقصد آنکه این عده در محفلى که در لندن از آن‌ها تشکیل مى‏شود و صد درصد ضدّ اسلامى است شرکت کنند. در مقابل براى زیارت حجاج بیت‌الله الحرام چه مشکلات که ایجاد نمى‏کنند و چه اجحافات و خرج‌تراشی‌ها که نمى‏شود"؟![7]

پنج روز پس از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد نیز محفل ملى بهائیان تهران نامه تشویق‏آمیزى به تیمسار سرتیپ پرویز خسروانى (فرمانده ژاندارمرى ناحیه مرکز در زمان کشتار پانزده خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنى، و نیز مدیرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) نوشت و طىّ آن، قیام حق‏طلبانه ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقلید و در رأس آنان امام خمینى را "تجاوز اراذل و اوباش و رجاله" و "سوء عمل جهلاى معروف به علم"! نامید و ضمن "تقدیر" از "زحمات و خدمات و سرعت عمل تیمسار" نوشت: "تاریخ امر بهائى آن جناب را در ردیف همان چهره‏هاى درخشان و نگهبان مدنیت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود"![8]

در چنین شرایطى بود که امام خمینى، در پیام‌ها و اعلامیه‏هاى کوبنده خویش بهائیان را عمال اسرائیل یاد کرد و با روشنگری‌های خود، خواب خوش آن‌ها، و قدرت‌هاى مستبد و جهان‌خوار حامى‌شان در داخل و خارج کشور را، برآشفت: "این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر مى‏کنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در معرض قبضه صهیونیست‏هاست که در ایران به شکل حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه مى‏کنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مى‏کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسى یهود است. [9] و دولت‌ها ناظر آن هستند و از آن تأیید مى‏کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود سکوت نمى‏کنند و اگر کسى سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول... است. "[10]

به گواه اسناد موجود، محفل بهائیت، براى رسیدن به اهداف مهم‌تر خویش، برنامه دیگرى تهیه کرد که اجراى آن از اواخر سال 1343، یعنى پس از تبعید امام (به جرم مخالفت با کاپیتولاسیون) آغاز گردید. برنامه دوم بهائیت، که نُه ساله بود، تا سال 1354 ادامه یافت و مى‏توان گفت که در طول این برنامه، با حمایت شاه، امریکا و اسرائیل، تمامى ارکان رسمى کشور در اختیار بهائیان قرار گرفت. در 1351 طبق اسناد ساواک، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائیان بودند. "بهائیان در مدت کوتاهى چنان رشد کردند و مشاغل حساس را به اشغال خود درآوردند که در کابینه هویدا نُه وزیر بهائى" حضور داشتند. [11]

از اسناد و گزارش‌هاى موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامى چنین روشن مى‏شود که هر چه دوران شروع انقلاب اسلامى نزدیک‏تر مى‏شد نفوذ روزافزون و همه‌جانبه این فرقه استعمارى در تمامى ارکان حکومت افزون‌تر می‌گشت.

به علاوه جسارت و جرئت بهائیان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهى افزایش مى‏یافت، تا جایى که به وابستگى خود به بیگانگان افتخار می‌کردند و از بیان علنى این امر ابایى نداشتند. در گزارش زیر از سال 1356 آمده است: "طبق اطلاع، اخیراً شخصى به نام شهرام عیسى‌خانى، دانشجوى سال اول ریاضى دانشکده علوم دانشگاه آذرآبادگان، در کلاس درس، سایر دانشجویان را به قبول مسلک بهائیت تشویق و چنین اظهار مى‏دارد که دولت شوروى و انگلیس مخفیانه به بهائیان پول مى‏دهند که تا کمیته بهائیان را تقویت کنند. ما نیز افراد بهائى، به‌ویژه اشخاصى را که به این مسلک بپیوندند از نظر تأمین مسکن و کمک‌هزینه زندگى حمایت و کمک مى‏کنیم. "[12]

در همین زمینه، گزارش بسیار جالبى از جلسه بهائیان شیراز وجود دارد که مراحل پیشرفت و اهداف واقعى فعالیتبهائیان در ایران و خواسته اصلى ایشان را به‌خوبى نشان مى‏دهد. قسمتى از گزارش ساواک از سخنان فردى بهائى به نام ولى‌الله لقمانى چنین است: "اکنون از امریکا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمان‏ها و بى‏حجابى را رونق دهیم که مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى که من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. "

راهکارهایى که فرد بهائى فوق ارائه داده جالب است: "در ایران و کشورهاى مسلمان دیگر هرچه بتوانید با پیروى از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید تا آن‌ها نگویند امام حسین[ع‏] فاتح دنیا بوده و على[ع‏] غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى که به دست بهائیان درست مى‏شود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته مى‏شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین مى‏روند و دنیاى حضرت بهاء‌الله رونق مى‏گیرد"![13]

در ادامه، چند سند تاریخى در خصوص برنامه اول و دوم بهائیت در کشورمان در دهه‏هاى 1340 و 1350 شمسى آورده شده است:

سند شماره 1:
نسخه شماره چهار و چهار یک
به 20 هـ 4[14]
از 321
شماره: 1242/321
تاریخ: 5/4/48
گیرندگان: 302ــ310
موضوع: فعالیت بهائیان

به قرار اطلاع، در جلسه هفتگى مورخ 25/4/48 بهائیان که در خیابان سبلان کوچه کرمى پلاک 27 تشکیل گردیده بود، شخصى به نام واحدیان ضمن صحبت درباره امور مذهبى اظهار داشته است: "کارهایى که اکنون به دست اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر صورت مى‏گیرد هیچ کدامش روى اصول دین اسلام نیست، زیرا خود شاه به تمام دستورات بهائى آشنایى دارد و حتى ایشان با اشرف پهلوى در دوران کودکى در مدرسه بهائیان در خیابان امیریه که در آن زمان از مدارس عالى تهران بود درس خوانده‏اند و دلیلش آن است که عکس آن زمان‌ شاه و اشرف هم‌اکنون موجود است که ایشان ایستاده‏اند و قبل از اینکه به کلاس درس بروند دعا مى‏خوانند. حالا مردم احمق مى‏گویند شاه بهائى است؛ چکار مى‏توانند بکنند. فلسفى بالاى منبر مى‏گوید شاها مواظب باش ببین دکتر شما چه شخصى است، کارها را به دست بهائیان ندهید. ولى این گفتار اثرى ندارد ــ هم‌اکنون تیمسار صنیعى، وزیر جنگ، و تیمسار شیرین‌سخن بهائى هستند و هرچه نزدیک‌تر شوید مى‏بینید که چه کارهاى مهمى به دست بهائیان است. چرا؟ براى اینکه آن‌ها بیشتر مى‏فهمند."

تحقیق پیرامون موارد زیر مورد نیاز است:
1ــ تعیین صحت و سقم موضوع؛ 2ــ واحدیان شناسایى و مشخصات بیشترى از وى اعلام دارند؛ 3ــ گردانندگان جلسات مزبور چه کسانى هستند و هدف از تشکیل این جلسات آیا جنبه مذهبى دارد یا فعالیت‌هاى دیگرى در پوشش مذهب [است؟]؛ 4ــ در جریان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتیجه را به موقع اعلام دارند. [15]

سند شماره 2:
طبقه‌بندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
صفحه یک از یک
صفحه شماره یک از چهار
1ــ به: 321
2ــ از: 7 هـ[16]
3ــ شماره گزارش: 7596/ هـ
4ــ تاریخ گزارش: 18/2/50
منبع: 1699
تاریخ وقوع: 11/2/50
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 11/2/50
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 12/2/50
موضوع: بهائیان

جلسه‏اى با شرکت نُه نفر از بهائیان ناحیه 15 شیراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقاى لقمانى تشکیل گردید. بعد از قرائت‌نامه، آقاى ولى‌الله لقمانى در مورد ادیان جهان و آمار آن‌ها و شهداى بهائیت سخن گفت. وى اضافه کرد آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روى حقیقت قضاوت کنند تا بفهمند معنى بهائیت که امروز آزادى بیشترى دارند یعنى چه؟

در زمان قدیم، احبّاء نمى‏توانستند بگویند ما بهائى هستیم و نمى‏توانستند تبلیغ کنند. اگر هم مبارزه‏اى مى‏نمودند، فوراً آن‌ها را مى‏کشتند، لیکن اکنون آن تعصب‌ها کنار گذاشته شده است. اکنون از امریکا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمان‌ها و بى‏حجابى را رونق دهیم که مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى که من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ایران و کشورهاى مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروى از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین[ع‏] فاتح دنیا بوده و على[ع‏] غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى که به دست بهائیان درست مى‏شود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته مى‏شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین مى‏روند و دنیاى حضرت بهاء‌الله رونق مى‏گیرد.

نظریه یکشنبه: [17] اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریانی.
نظریه چهارشنبه: صحت اظهارات شنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/ هـ ــ نظریه چهارشنبه مورد تأیید است. م
بایگانی شود.... [18]

پی‌نوشت‌ها
[1]ــ رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت.
[2]ــ محمدحسن رجبی، زندگی‌نامه سیاسی امام‌خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص231
[3]ــ برای شرح ماجرا رک: خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ویرایش علی دوانی، محمد رجبی و محمدحسن رجبی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص190 به بعد.
[4]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت در آذربایجان.
[5]ــ روح‌الله حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه در ایران (1343ــ1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1384، ص179؛ عنوان نقشه ده‌ساله چنین نوشته شده است: "وقت قیام و خروج و هجوم و جوش و خروش و کفاح و تسخیر مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانیان است (شوقی افندی)، وظایف 19گانه محفل روحانی ملی ایران در اجرای نقشه ده‌ساله. " (رک: سند شماره 3)
[6]ــ محمدحسن رجبی، همان، صص278ــ277
[7]ــ امام‌خمینی، صحیفه نور، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ج1، ص44
[8]ــ رک: سیدحمید روحانی، نهضت امام‌خمینی، ج1، تهران، عروج، چاپ 15، 1381، ص 1516، سند شماره 266
[9]ــ می‌دانیم که تلویزیون ایران، در عصر پهلوی، پیش از آنکه در اختیار دولت قرار گیرد، در تملک حبیب ثابت، بهائی سرمایه‌دار و صهیونیست‌مآب مشهور، قرار داشت.
[10]ــ امام‌خمینی، همان، ج1، ص34
[11]ــ روح‌الله حسینیان، همان، صص186ــ185
[12]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت آذربایجان، سند شماره 1030 ــ 21 ــ 55 به تاریخ 7/3/1356
[13]ــ روح‌الله حسینیان، همان، ص183، سند شماره 13
[14]ــ "20 هـ"، اداره ساواک تهران؛ 310، دفتر اداره یکم عملیات و بررسی (وابسته به اداره کل سوم: "امنیت داخلی" سازمان ساواک؛ و 321 نیز اداره دوم عملیات و بررسی آن سازمان، بخش دانشگاه تهران است.
[15]ــ آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[16]ــ مقصود از 7 هـ ساواک استان فارس است.
[17]ــ شنبه، منبع نفوذی ساواک؛ و چهارشنبه، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه و رئیس اداره کل ساواک است. مقصود از 7 هـ نیز ساواک استان فارس است.
[18]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت تهران.



قلم نگار : راوی | بیسیمچی [ قلم]

<      1   2   3      

سنگر پشتیبانی

جزیره خضرا افسانه یا...
بهجت عارفان
اصحاب کهف و مفهوم انتظار
دوست دارید با نمادهای شیطان پرستی آشنا شوید؟
[عناوین آرشیوشده]