کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون را بخوانید و هرجا که رسیدید در بسیج(جامعه)روشنگری کنید.
بخش اول
پروتکلهای حکمای صهیون
پیش از هر چیز،لازم است این سه کلمه را از نظر لغت و سپس مفهوم اصطلاحی، مورد دقت قرار دهیم.
«پروتکل»عبارت است از سیاهه،تفاهمنامه،پیش نویس قرارداد و صورتجلسه مذاکرات یک معاهده که بین افراد حقیقی یا حقوقی صورت میگیرد.البته معانی دیگری نیز برای آن ذکر شده است که در نهایت،پیرامون همین محور دور میزند. «حکما»جمع واژه حکیم،به معنای دانشمند و خردمند است.بعضی از محققان بین آن و واژه«خاخام»که به معنای عالم و پیشوای دینی یهود است ارتباطی عمیق و ریشهای قائل هستند.معادل انگلیسی حکما به معنی دانشمندان بزرگ یا پیران دانش میباشد.در ترجمه مفهومی کلمه«حکما»میتوان از کلماتی نظیر اندیشمندان،دانشوران،متفکران و تئوریسینها استفاده کرد.اما من در این کتاب،ضمن استفاده موردی از همه این کلمات،اغلب همان واژه حکما را به کار بردهام؛زیرا این کلمه به مرور، مفهوم خاص خود را یافته است و متفکران صاحب نفوذ در سیاست،اقتصاد و اجتماعیات یهود را در بر میگیرد. «صهیون»نام تل یا تپهای در اورشلیم یا جنوب بیتالمقدس است که داود نبی بر آن حمله برد و با اخراج ساکنان اصلی یعنی یبوسیان،آن را تسخیر کرد و قلعهای بر آن بنا نهاد تا مرکز حکومت او باشد.صهیون بدین جهت مکان مقدس یهودیان شد که اعتقاد یافتند خداوند،در آن سکونت دارد.این اعتقاد، ناشی از وجود«هیکل»در صهیون است.هیکل ساختمانی بود که توسط سلیمان بن داود ساخته شد و کمکم به عنوان خانه خدا یا جای پای او و بالاخره میراث فرهنگی یهود،مظهر دینی و مرکز روحی و جاودانگی آنان گردید.اکنون که سخن بدینجا رسید،خوانندگان عزیز را به انتظار بررسی مفهوم اصطلاحی «پروتکلهای حکمای صهیون»میگذارم و به عنوان یک مبحث معترضه،پرانتزی باز میکنم و به ریشهیابی صهیونیسم و پیدایش آن و سپس اندیشه و روحیه حاکم بر صهیونیستها میپردازم؛پرانتزی که بسته شدن آن چندین صفحه به طول میانجامد.
پیدایش صهیونیسم
صهیون،رفته رفته و به مرور ایام،مفهوم حکومت دینی یهود را به خود گرفت. صهیونیسم در سادهترین تعریف،عبارت از استقرار یهودیان در فلسطین یا همان تپه صهیون میباشد.هر یهودی که ترجیح بدهد در فلسطین و تحت لوای حکومت مستقل یهودی زندگی کند و همین طور هر کس که در این جهت تلاش کند،صهیونیست به شمار میآید.البته با تقسیم صهیونیسم،به صهیونیسم مذهبی و سیاسی،تعریف ارایه شده،عمدتا شامل صهیونیسم مذهبی میشود که ما در بحث خویش بدان کاری نداریم.اما آنچه محور مباحث ما در این کتاب است،صهیونیسم سیاسی است که معتقدیم حتی صهیونیسم مذهبی نیز به عنوان ابزاری در دست آن قرار گرفته است.
رسمیترین تعریف صهیونیسم را میتوان در دایرةالمعارف صهیونیسم و اسرائیل که ریاست آن به عهده سلمان شازار رئیس جمهوری اسرائیل است یافت.برای کلمه صهیونیسم تعریف زیر ارایه شده است: کلمهای که در سال 1890 برای جنبشی رایج شد که هدف آن،بازگشت قوم یهود به سرزمین اسرائیل(فلسطین)میباشد.از سال 1896 صهیونیسم به یک جنبش سیاسی اطلاق میشود که توسط تئودور هرزل تأسیس شد.
سابقه تاریخی
بعضی از یهودیان معتقدند که حضرت موسی،نخستین رهبر صهیونیستهاست؛ زیرا او بود که اولین بار،آنان را پس از خروج از مصر،به سرزمین صهیون راهنمایی کرد. موسی و بنی اسرائیل از مصر،به سمت شمال حرکت کردند تا به فلسطین امروزی که در آن ایام،دیار کنعانیان بود و به سرزمین کنعان اشتهار داشت،رسیدند.
در سفر اعداد کتاب مقدس آمده است:
و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا خطاب کرد و گفت بنیاسرائیل را خطاب کرده به ایشان بگو چون شما از اردن به سرزمین کنعان عبور کنیدجمیع ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج نمایید و تمامی صورتهای ایشان را خراب کنید و تمامی بتهای ریخته شده ایشان را بشکنید و همه مکانهای بلند ایشان را منهدم سازید و زمین را به تصرف آورده در آن ساکن شوید زیرا که آن زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید...و اگر ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج ننمایید کسانی که از ایشان باقی میگذارید در چشمان شما خار خواهند بود و در پهلوهای شما تیغ.و شما را در زمینی که در آن ساکن شوید خواهند رنجانید و به همان طوری که قصد نمودم که با ایشان رفتار نمایم با شما رفتار خواهم نمود.
کنعانیان که 2500 سال قبل از میلاد،در آن سرزمین اسکان داشتند،از ورود بنیاسرائیل جلوگیری کردند و تا زمانی که موسی در قید حیات بود،پای بنیاسرائیل به کنعان نرسید.اما پس از وفات او و بعد از سالها آوارگی بنیاسرائیل،توانستند تحت رهبری یوشیع به فلسطین دست یابند. یکی از اسفار عهد قدیم،مربوط به یوشیع میباشد و یوشیع،نزد بنیاسرائیل اسطوره کشتار،جنگ و غلبه بر دشمن است. یوشیع یا یوشع بن نون یکی از پیامبران بنیاسرائیل است که به اعتقاد بعضی از مفسران در قرآن به نام یسع معرفی و در دو موضع از وی به نیکی یاد شده است.(1)
البته این چیز تازهای نیست که بنیاسرائیل از وی با اینکه پیامبر بوده است،اینگونه یاد میکنند؛چه آنکه این روش آنان است که بعضی از پیامبران الهی را دروغگو،تعدادی را اهل قتل و کشتار و گروهی دیگر را اهل عشقبازی حرام بدانند،معاذ اللَّه.
بنیاسرائیل بر این باورند که به رهبری یوشع،از شرق رود اردن حرکت خود را آغاز کردند و بعد از عبور از نهر اردن وارد فلسطین شدند.نخستین شهری که به تسخیر آنان در آمد،اریحا بود.آنها ساکنان آن را از دم تیغ گذراندند و حتی حیوانات را نیز کشتند و در نهایت شهر را به آتش کشیدند.
سابقه سکونت کنعانیان در فلسطین و اشتهار آن دیار به سرزمین کنعان،حتی به قبل از تاریخ حضرت ابراهیم خلیل اللَّه-جدّ یعقوب سر سلسله بنیاسرائیل-باز میگردد؛ چه آنکه در تاریخ میخوانیم که ابراهیم،همسرش ساره را در ارض کنعان به خاک سپرد و پس از او دو همسر از کنعانیان به نامهای قطورا و حجور اختیار کرد.
ابراهیم خود،در شوش یا بابل(مرکز حکومت نمرود)به دنیا آمده بود. تورات،کتاب مقدس یهودیان نیز این سابقه تاریخی را میپذیرد و در موارد متعدد از تورات،کتاب مقدس یهودیان نیز این سابقه تاریخی را میپذیریرد و در موارد متعدد از جمله سفر داوران،بدان تصریح میکند: پس بنیاسرائیل در میان کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان ساکن میبودنددختران ایشان را برای خود به زنی میگرفتند و دختران خود را به پسران ایشان میدادند و خدایان آنها را عبادت مینمودند .بنابراین جای تعجب است که بنیاسرائیل این سرزمین را متعلق به خویش میدانند و نسبت به مالکیت آن ادعا میکنند.در حالی که میدانیم آنان فرزندان حضرت یعقوب هستند و اسرائیل به معنای«بنده خدا»لقب آن حضرت است؛و خروج موسی و قومش از مصر و آوارگی چهل ساله بنیاسرائیل در بیابان و فتح فلسطین توسط یوشیع،چهار نسل پس از یعقوب صورت گرفته است.
(1)-سوره انعام،آیه 86:و اسماعیل و الیسع و یونس و لوطا و کلافضلنا علی العالمین سوره ص،آیه 48: و اذکر اسماعیل و الیسع و ذالکفل و کل من الاخیار.
سنگر پشتیبانی