سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزیره خضرا افسانه یا...

دوشنبه 89 خرداد 3 ساعت 6:34 عصر
تاریخ جهان اسلام و عقاید و افکارى که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقیانوسى متلاطم و بى‏کران و عرصه‏اى بسیار گسترده است . حرکت در امواج متلاطم و بعضا ظلمانى این اقیانوس، نیازمند وسیله‏اى مطمئن و راهنمایى دریادیده است . در غیر این صورت، در شب تاریک دریا و امواج سهمگین آن، نمى‏توان راهى به ساحل نجات یافت.
عقاید، اخبار و احادیثى که در بستر این فرهنگ نیازمند بررسى و نقد هستند، کم نیستند . فقهاى اسلام از عصر غیبت تاکنون سعى بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریف‏ها و انحرافات داشته‏اند . اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فکرى مى‏گشت و راه کشف حقیقت‏بر همگان مسدود مى‏شد .
از جمله داستان‏هایى که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقدارى تحریف، تطبیقى بى‏جا در مورد آن صورت گرفته، و در برخى مجامع روایى شیعه نفوذ کرده است، داستانى است‏به نام «جزیره‏ى خضراء» . از آن جا که در دو دهه‏ى گذشته با قلم فرسایى برخى افراد بى‏اطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفى ناشیانه، آن را بر مثلث‏برمودا تطبیق کرده‏اند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشترى صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولى عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود . (1)

خلاصه‏ى داستان

مرحوم علامه مجلسى‏(قدس سره) در بحارالانوار (ج 52، ص 159) مى‏نویسند:
«رساله‏اى یافتم مشهور به داستان جزیره‏ى خضراء . . . و چون آن را در کتاب‏هاى روایى ندیدم، عین آن را در فصل جداگانه‏اى آوردم» .
در آن متن چنین آمده است:
« من (فضل بن یحیى کوفى) در سال 699 هـ . ق . در کربلا از دو نفر، داستانى شنیدم . آنها داستان را، از زین الدین على بن فاضل مازندرانى، نقل مى‏کردند . داستان مربوط به جزیره‏ى خضرا در دریاى سفید بود . مشتاق شدم داستان را از خود على بن فاضل بشنوم . به همین دلیل به حله رفتم و در خانه‏ى سید فخرالدین، با على بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جویا شدم .
او، داستان را در حضور عده‏اى از دانشمندان حله و نواحى آن چنین بازگو کرد:
سال‏ها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفى و شیخ زین الدین على مغربى اندلسى تحصیل مى‏کردم . روزى شیخ مغربى عزم سفر به مصر کرد . من و عده‏اى از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتى در الازهر به تدریس پرداخت، تا این‏که نامه‏اى از اندلس آمد که خبر از بیمارى پدر استاد مى‏داد . استاد عزم اندلس کرد . من و برخى از شاگردان با او همراه شدیم .
به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم . به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد . سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزى در اطراف ده قدم مى‏زدم که کاروانى از طرف کوه‏هاى ساحل دریاى غربى وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهاى دیگر داشتند . پرسیدم: از کجا مى‏آیند؟ گفتند: از دهى از سرزمین بربرها مى‏آیند که نزدیک جزایر رافضیان است .
هنگامى که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم . تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بى‏آب و آبادى و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم . به جزیره‏اى رسیدم با دیوارهاى بلند و برج‏هاى مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت . مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیات شیعیان بود .
آنان از من پذیرایى کردند . پرسیدم: غذاى شما از کجا تامین مى‏شود؟ گفتند: از جزیره‏ى خضراء در دریاى سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالى دو مرتبه، براى ما غذا مى‏آورند .
منتظر شدم تا کاروان کشتى‏ها از جزیره‏ى خضراء رسید . فرمانده‏ى آن، پیرمردى بود که مرا مى‏شناخت و اسم من و پدرم را نیز مى‏دانست . او مرا با خود به جزیره‏ى خضراء برد .
شانزده روز که گذشت، آب سفیدى در اطراف کشتى دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریاى سفید است و آن جزیره‏ى خضراء . این آب‏هاى سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتى دشمنان ما وارد آن شود، غرق مى‏گردد . وارد جزیره شدیم . شهر داراى قلعه‏ها و برج‏هاى زیاد و هفت‏حصار بود . خانه‏هاى آن از سنگ مرمر روشن بود . . . .
در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم . او مرا در مسجد جاى داد . آنان نماز جمعه مى‏خواندند (واجب مى‏دانستند .) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولى من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیده‏اى؟ گفت: نه، ولى پدرم، صداى او را شنیده و جدم، او را دیده است .
سید مرا به اطراف برد . در آن‏جا کوهى مرتفع بود که قبه‏اى در آن وجود داشت و دو خادم در آن‏جا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آن‏جا مى‏روم و امام زمان را زیارت مى‏کنم و در آن‏جا ورقه‏اى مى‏یابم که مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است .
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایى کردند . . . در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است .
درباره‏ى سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم . گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است .
با سید شمس الدین، گفت وگوى بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم . از او درباره‏ى ارتباط آیات و این‏که برخى آیات، با قبل بى ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: . . . . مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمع‏آورى کردند . از همین رو، آیاتى که در قدح و مذمت‏خلفا بود، از آن ساقط کردند . از همین جهت، آیات را نامربوط مى‏بینى، ولى قرآن على علیه السلام که نزد صاحب الامر (عج) است، از هر نقصى مبراست و همه چیز در آن آمده است .
در جمعه‏ى دومى که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صداى بسیار زیادى از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه‏ میانى ماه سوار مى‏شوند و منتظر فرج هستند . پس از این‏که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردى؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقى مانده‏اند.
از سید پرسیدم: علماى ما احادیثى نقل مى‏کنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ مى‏گوید . حال چگونه است که برخى از شما، او را مى‏بینید؟
سید گفت: درست مى‏گویى، ولى این حدیث مربوط به زمانى است که دشمنان آن حضرت و فرعون‏هاى بنى العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است .
سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیده‏اى، ولى نشناخته‏اى . هم‏چنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج مى‏گذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت مى‏کند.»
این خلاصه‏اى از داستان بود . البته کسانى که خواهان اطلاع دقیق‏ترى هستند، مى‏توانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند .

بررسى داستان از نظر سند

از مهم‏ترین موضوعات در بررسى سند یک خبر، منابعى است که آن خبر را ذکر کرده‏اند . بدیهى است هر قدر، منابع یک خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیک‏تر باشد، آن خبر اعتبار بیشترى خواهد داشت . در مورد داستان جزیره‏ى خضراء چنان‏که در اصل داستان آمده، راوى خبر آن را در سال 699 هـ . ق . از على بن فاضل در شهر حله شنیده است .
در آن زمان، «حله» شهرى آباد بین بغداد و کوفه بوده و چون کوفه و نجف در آن زمان، مرکز حوزه‏ى علمى شیعه بوده، طبیعتا خبرها، به ویژه خبرهاى مهمى که به مسایل عقیدتى و کلامى و فقهى شیعه مربوط مى‏شده است، بااهمیت تلقى مى‏شده و در آثار و نوشته‏هاى آنان منعکس مى‏گشته است . ولى على رغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبیعتا نجف، در هیچ یک از آثار مکتوب آن زمان (یعنى از سال 699 تا 1019 هـ . ق) . که به دست ما رسیده است، این خبر انعکاس نیافته است .
اشتهار این داستان از آغاز هزاره‏ى دوم به ویژه در زمان علامه مجلسى‏قدس سره و ذکر آن در کتاب بحارالانوار است . قبل از علامه، قاضى نور الله شوشترى (م 1019) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است . البته قاضى نورالله در مجالس المؤمنین ادعا کرده که شهید ثانى در برخى از امالى خود، این داستان را ذکر کرده است، ولى ایشان هیچ مدرکى در این باره به دست نمى‏دهد . علاوه بر این‏که علامه مجلسى قدس سره همه‏ى آثار شهید را در اختیار داشته است . (2) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیره‏ى خضراء مى‏گوید: «این داستان را در کتاب‏هاى معتبر ندیدم‏» . بدیهى است اگر علامه مجلسى قدس سره این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمى‏کرد و به جاى انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند مى‏کرد .

مجهول بودن راوى و استنساخ کننده‏ى نسخه‏ى مکتوب داستان

علما و فقهاى اسلام در پذیرش یک کتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفا به ادعاها توجه نمى‏کنند، بلکه وقتى یک کتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانى معتبر مى‏دانند که آن کتاب از طریق سلسله‏ى اجازات براى آنان نقل شده باشد . از همین رو، شاگردان یک مؤلف یا راوى با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نیز این اجازه‏ها را به طبقه‏ى بعد از خود منتقل مى‏کردند .
در زمان‏هاى گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخه‏هاى مکتوب خطى مى‏شد، اجازه‏اى بود که مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده مى‏داد . براى نمونه، مرحوم مجلسى قدس سره در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازه‏هاى خود براى نقل از کتاب‏ها مى‏پردازد و بدین ترتیب، نقل خود از کتاب‏هاى آنان را مستند مى‏سازد .
ولى نوشته‏ى جزیره‏ى خضراء اولا; هیچ ارتباط مستندى با نویسنده‏ى آن ندارد . و هیچ مدرکى که صحت انتساب نوشته را به على طیبى نشان دهد، وجود ندارد . ثانیا; یابنده‏ى نسخه و (کسى که مى‏گوید من جزوه را به خط فضل بن على طیبى کوفى یافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نیست چه کسى است تا بتوان نسبت‏به وثاقت‏یا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد . ثالثا; یابنده‏ى مجهول نوشته‏ى فضل بن على طیبى، معلوم نیست از کجا تشخیص داده است که نوشته‏ى مزبور خط فضل بن على است . ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است . ولى باید توجه داشت چنین انتساب‏هایى، ارزش علمى ندارد و چنان‏که قبلا نیز گفته شد، نوشته‏اى را مى‏توان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که داراى سلسله سند موثق به نویسنده‏ى کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشته‏اى مى‏نوشت (چنان‏که برخى نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقى نسبت مى‏داد، مثلا مى‏گفت این نوشته‏ى زرارة بن اعین یا محمد بن ابى عمیر و . . . مى‏باشد .

بررسى شخصیت‏هاى داستان

نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز یک نفر که همان فضل بن على باشد، هیچ‏کدام شناخته شده نیستند و به گفته‏هاى آنان نمى‏توان استناد کرد .
على بن فاضل که شاهد اصلى ماجرا و مدعى رفتن به جزیره‏ى خضرا و . . . است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذکرى از او به میان نیاورده‏اند، با آن که شخصیت‏هایى چون علامه حلى و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تالیف کتابش در سال 707 هـ . ق به پایان رسیده است) که معاصر و یا نزدیک به زمان نقل داستان بوده‏اند، هیچ نامى از على بن فاضل به میان نیاورده‏اند، حال آن که خبر جنجالى او که علاوه بر جنبه‏هاى حساس کلامى، داراى ابعاد فقهى نیز هست، طبیعتا مى‏بایستى انعکاس گسترده‏اى در محافل علمى و دینى آن زمان داشته باشد .
خلاصه‏ى سخن این‏که، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسى قدس سره هیچ مستند دیگرى ندارد . بدیهى است که چنین
نقل‏هایى موجب ارزش و اعتبار خبر نمى‏شود .

شخصیت فضل بن یحیى على طیبى کوفى

مجدالدین فضل بن یحیى بن على بن المظفر بن الطیبى به واسطه‏ى اجازه‏ى صاحب کشف الغمة (عیسى بن ابى الفتح اربلى) از رجال موثق شمرده مى‏شود، (3) ولى نکته‏ى مهم در این مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن یحیى که در داستان جزیره‏ى خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیى بن المظفر باشد؟ علاوه بر این‏که، راوى کتاب (کسى که کتاب را براى ما نقل کرده) نیز شخصى مجهول و ناشناخته است . هم‏چنین شخصى که فضل بن یحیى از او نقل مى‏کنند (على بن فاضل) نیز ناشناخته است .
گرچه بررسى این خبر از نظر سند، ابعاد دیگرى نیز دارد، ولى به جهت رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده مى‏کنیم .

بررسى داستان از نظر متن و محتوا

1. دلالت قصه بر تحریف قرآن: از جمله مطالبى که در ضمن گفت‏وگوى على بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است . یعنى کسى که این داستان را بپذیرد، بایستى با یک خبر که مجهول الراوى و نهایتا خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد . (4) مگر آن که کسى مسلک اخباریون را داشته باشد، که با یک سرى اخبار ضعیف و بى‏اعتبار هم‏چون حدیث مذکور، مهم‏ترین سند اسلام و متقن‏ترین آن را تحریف شده بداند که این نهایت‏بى‏فکرى و کم خردى و دورى از عقل و منطق است .
آرى، شمس الدین مذکور در قصه، به صراحت مى‏گوید که قرآن جمع‏آورى شده در زمان خلفا، تحریف شده است .
«و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فیه من المثالب التى صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلى الله علیه و آله فلهذا ترى الآیات غیر مرتبطة . »(5)
چگونه مى‏توان قرآن متواتر و تضمین شده را که همه‏ى ائمه علیهم السلام به آن استناد مى‏کردند، با چنین اخبارى زیر سؤال برد؟ ! و آیا کسانى که چنین مجعولاتى را رواج مى‏دهند، به توابع آن توجه دارند؟ !
2. راوى مجهول این خبر (على بن فاضل) که با نسبت مازندرانى از او یاد مى‏شو، د در ضمن داستان، خود را عراقى الاصل معرفى مى‏کند . گرچه محتمل است که اشتهار یک نفر در انتساب به شهر یا منطقه‏اى با اصالت او متفاوت باشد، ولى به نظر مى‏رسد سازنده‏ى این داستان، دچار اندکى کم حافظه‏گى شده است که یک بار، او را به نام مازندرانى و بار دیگر، عراقى الاصل معرفى مى‏کنند .
3. در متن داستان آمده است:
«هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من اى الجهات اتیته وجدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت ...».
ولى على بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را داراى هفت‏حصار مى‏داند و از برج‏هاى محکم دفاعى آن یاد مى‏کند . حال اگر این جزیره به وسیله‏ى آب‏هاى سفید و نیروى غیبى، محافظت مى‏شده، به حصارهاى محکم چه نیازى داشته است؟
این مطلب وقتى بیشتر اهمیت پیدا مى‏کند که توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگى مى‏کرده‏اند؟ !
4. در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مى‏نویسد: «رؤیت امام غیرممکن است‏» ، ولى در گفت وگوى با سید شمس الدین، او سخن دیگرى بر زبان مى‏راند و مى‏گوید: «اى برادرم! هر مؤمن با اخلاصى مى‏تواند امام را ببیند، ولى او را نمى‏شناسد» . حال چگونه بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط مى‏توان جمع کرد؟
5. در یکى از روزهاى جمعه، وقتى على بن فاضل، سر و صداى زیادى از بیرون مسجد مى‏شنود و علت را از سید شمس الدین جویا مى‏گردد، وى اظهار مى‏دارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستى این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز داراى عمرهاى طولانى باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگى ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافى، دلیلى داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخى دیگر از انبیاى الهى است، ولى در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایى داشته باشند، دلیلى در دست نداریم .
6. به مقتضاى این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و اداى آن واجب نیست . این مطلب، خلاف نظر فقهاى اسلام از آغاز غیبت تاکنون است .
7. على بن فاضل از سید شمس الدین مى‏پرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیده‏اى؟ گفت: نه، ولى پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولى شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است . ولى سید شمس الدین در جاى دیگر همین داستان مى‏گوید:
«هر مؤمن با اخلاصى مى‏تواند امام را ببیند، ولى او را نشناسد . گفتم: من از جمله‏ى مخلصان هستم، ولى او را ندیده‏ام: گفت: دو بار او را دیده‏اى; یک با در راه سامرا و یک بار در سفر مصر . . . .
حال سؤال این است: چگونه کسى که ادعاى نیابت‏خاص دارد و از ملاقات‏هاى امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار مى‏دارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟ در جاى دیگر داستان، ادعا مى‏کند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت مى‏کند و به سرزمین ما برمى‏گردد . معناى این سخن آن است که سید شمس الدین از سفرهاى امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیره‏ى خضراء ساکن است . حال چگونه است کسى که چنین اطلاعات دقیقى از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .

پی نوشت ها :

1. نگارنده در اوایل دهه‏ى 1360 هـ ق در جزوه‏اى که جهت پاسخ به سؤالات در برخى مراکز علمى تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم . در سال‏هاى بعد، نویسندگان متعددى بحمد الله دست‏به قلم برده و حقایق را آشکار کردند . ر . ک : جزیره‏ى خضراء در ترازوى نقد، علامه جعفر مرتضى عاملى; جزیره‏ى خضراء تحریفى در تاریخ شیعه، غلام‏رضا نظرى . از آن جا که دیدگاه نگارنده در بررسى این موضوعات قدرى با نظر نویسندگان این کتاب‏ها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .
2. بحارالانوار، ج 1، ص 10 .
3. کشف الغمة، ج 1، ص 445 .
4. « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون‏» . حجر، 9 .
5. بحارالانوار، ج 52، ص 170

منبع: www.bfnews.ir

  • اصل کلام: مهدویت
  • قلم نگار : راوی | بیسیمچی [ قلم]

    اصحاب کهف و مفهوم انتظار

    دوشنبه 89 خرداد 3 ساعت 6:10 عصر
    ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا (?)
    اى رسول ما تو پندارى که قصه اصحاب کهف و رقیم در مقابل این همه آیات قدرت و عجایب حکمتهاى ما واقعه عجیبى است.
    هنگامى که سالهاى زیادى از عروج پسر مریم، علیهماالسلام، مى‏گذشت و هنوز جهان متبرک به قدوم مبارک پیامبر اسلام، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نشده بود، در عهد دقیانوس، در میان جامعه پرفتنه و اجتماع عصیانگر که دستورات پیامبر خدا را فراموش کرده و از دین خدا رویگردان شده و سر بر آستان بتها فرود مى‏آوردند، جوانانى در خفا ایمان خود را حفظ کردند و با تحمل سختیها و مشکلات فراوان بر عهدى که با خالق یکتا بسته بودند وفادار ماندند و از شربت لطف الهى سیراب گشتند. امام صادق، علیه‏السلام، در شرح حال ایشان درآن زمان مى‏فرماید: «اصحاب کهف ایمان خود را از مردم (مشرکان) کتمان مى‏کردند و ظاهرا در کفرورزى با آنها همسویى مى‏نمودند و این کار براى آنها بسیار دشوار بود.» (?)
    لذا اگرچه ایشان در شهر کفار و تمدن آلوده به شرک زندگى مى‏کردند و مجبور به تبعیت از آداب و فرهنگ کفر بودند ولى هرگز از آرمانهاى بزرگى که عیسى، علیه‏السلام، در انجیل به آن وعده داده بود رویگردان نشده و از ایمان به خدا و اجراى دستورات پیامبر خدا دورى نجستند و همچون کبوترهاى اسیر در قفس تنگ و تاریک دنیاى پر از ظلم و جهل، براى رسیدن به سرچشمه نور و حقیقت‏به این سو و آن‏سو مى‏پریدند.
    براستى مى‏توان ایشان را مفسران حقیقى مفهوم انتظار در زمان غیبت‏حجت‏خدا و الگویى براى این مفهوم دانست که با انتظار تحقق وعده‏هاى الهى و با تاکید بر فرمانهاى پیامبر خدا، خود را از فتنه‏هاى شیاطین در امان نگه داشتند و دامن خود را به دنیا و ظواهر و جاذبه‏هایش آلوده نساختند و به اذن خداوند بر علیه بت‏پرستى و کفر زمان قیام کردند، چنانکه خداوند در قرآن مى‏فرماید: «ما بر دلهاى آنها علاقه (محبت و ایمان به خدا) را محکم ساختیم که آنها قیام کرده و گفتند: خداى ما پروردگار آسمانهاو زمین است و ما هرگز جز آن خداى یکتا، هیچ کس را به خدایى نمى‏خوانیم که اگر بخوانیم سخت راه خطا و ظلم را پیموده‏ایم‏» (?) و در آیه‏اى دیگر از قول ایشان مى‏فرماید: «اینان قوم ما هستند که خدایانى غیر خداى یگانه برگرفتند، در صورتى که هیچ دلیل روشنى بر خدایى آنها ندارند، چه ظلمى بالاتر از این افترا و دروغى است که بر خدا مى‏بندند». (?)
    پس خداوند امر هدایتشان را به عهده گرفت و از آنان دستگیرى کرد چراکه درخواسته‏هایشان با خالق یکتا صادق بودند و این خصلت نیکو در وجود ایشان مقدمات نجاتشان را فراهم کرد. در حدیثى از نبى‏اکرم نقل است که: «اگر کسى با خداوند از سر صدق به صحبت نشیند، حتما نجات خواهد یافت.» (?) لذا ایشان که طالب هدایت و بندگى بودند به درگاه خداوند پناه برده و از او استمداد کردند که سخن خداوند در قرآن دلیلى بر این مدعاست که مى‏فرماید: «آنگاه که آن جوانان در غار کوه، پنهان شدند، از درگاه خداوند مسئلت کردند که تو در حق ما به لطف خاص خود، رحمتى عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایت کامل مهیا ساز». (?) پس خداوند بر جوانمردان پنهان در غار که از خستگى دوران انتظار و سختى بودن در میانه کفر و ظلم زمان، به خواب رفته بودند، منت نهاد و ایشان را به عنوان آیتى از قدرت خویش بعد از ??? سال حفاظت از خواب بیدار کرد و بر مرتبه ایمان و هدایتشان افزود و ایشان را در مقام رفیعى فرود آورد. امام باقر، علیه‏السلام، راوى حکایتى است‏بدین شرح: «پیامبر اکرم، صلى‏الله‏علیه‏وآله، بعد از فراغت از نماز خود در دل شبى، ابوبکر، عمر و عثمان و على، علیه‏السلام، را نزد خود فراخوانده و از آنها خواستند تا نزد اصحاب کهف رفته و سلام مخصوص ایشان را به آنها ابلاغ نمایند، آنگاه بادى وزید و آنها را در محل غار فرود آورد، ابتدا ابوبکر به خاطر تقدم در سن و سپس عمر و عثمان هریک جداگانه به طرف درب غار رفته و سلام پیامبر را به اصحاب کهف ابلاغ نمودند، اما هیچ جوابى نشنیده و بازگشتند، اینک نوبت امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، بود، او نزدیک غار آمد و گفت: السلام علیکم و رحمه‏الله و برکاته، سلام بر شما باد که خداوند دلهایتان را به یکدیگر پیوند داد. من فرستاده رسول خدا به سوى شما هستم، لحظه‏اى بعد از آن غار صدایى بگوش رسید که مى‏گفت: و علیکم‏السلام یا وصى رسول‏الله، صلى‏الله‏علیه‏وآله، و رحمه‏الله و برکاته، مقدمت را گرامى مى‏داریم ما دستور داریم با هیچ کس جز رسول خدا و یا جانشین او صحبت نکنیم.» (?)

    اصحاب کهف در رکاب قائم علیه‏السلام

    جوانمردانى که پس از ??? سال خواب بیدار شده بودند، در چشم مردم، افراد مقدسى جلوه کردند که خداوند نظر خاص بر ایشان روا داشته است. پس آمدند تا جوانان غار را براى دنیاى خود خرج کنند و از ایشان براى رسیدن به شهرت، رونق تجارت و ترقى شهر استفاده کنند، لیکن آنها بر آنچه که همه بزرگش مى‏شمردند راضى نشدند و بر دنیا که دامهاى خود را برایشان گسترده کرده بود، پشت کردند و اگرچه در آن زمان مسیحیت‏بر دین بت‏پرستان چیره شده بود، لیکن ایشان وعده خداوند را - که غلبه کامل حق بر باطل بود - تحقق یافته ندیدند. پس زندگى در دنیا برایشان قابل تحمل نبود، لذا از خداوند مرگ را طلب کردند و شاید در آن لحظه این آرزو را در دل پروراندند که خداوند حیات و زندگى در عرصه زمین را در دولت کریمه حق روزى آنان گرداند تا شاهد شکوه و عظمت ایمان و اسلام بر پهنه زمین باشند و از خوان پربرکت اهل‏بیت عصمت و طهارت بهرمند شوند. لذا اگر چنین آرزویى کردند و به درگاه خداوند دعایى داشتند. پس از روایات چنین برمى‏آید که خداوند دعاى آنان را مستجاب خواهد نمود و این عده جزء ??? نفرى خواهند بود که در روز اول ظهور با یوسف فاطمه، علیهاالسلام، بیعت مى‏کنند و در دولت‏حقه فرمانروایان روى زمین به امر آن حضرت خواهند بود. (?)
    و اگر چنین دعا و آرزویى در کار نبوده باشد، از جمله الطاف خاص الهى به جوانمردان کهف این است که ایشان در دولت‏حقه قائم آل محمد، علیه‏السلام، برانگیخته مى‏شوند و در رکاب حضرتش خواهند بود. چنانکه امام صادق، علیه‏السلام، هنگامى که یاران قائم را بر مى‏شمرند،اصحاب کهف را نیز از جمله یاران خاص آن حضرت معرفى مى‏کنند: «اصحاب الکهف سبعه نفر مکسلمینا و اصحابه‏» (?) ،اصحاب کهف که هفت نفرند، منظور مکسلمینا و همراهانش مى‏باشد، و همچنین در آثار مفسران متعدد اشاره به این موضوع شده که آنها در نخستین روز ظهور رجعت و در اولین روز اعلام ظهور با امام مهدى، علیه‏السلام، بیعت مى‏کنند. (??)
    پس آنها از ذخایر دولت کریمه آقا امام زمان، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشریف، هستند که براى او محفوظ خواهند ماند. چنانچه امام صادق، علیه‏السلام، مى‏فرماید: «یاران صاحب‏الامر، علیه‏السلام، براى او محفوظ هستند، حتى اگر تمام مردم از بین بروند، خداوند یاران مهدى را نزد او مى‏آورد.» (??)

    غار مخوف اصحاب کهف در کجا واقع شده است؟

    شهرى که اصحاب کهف در آن ساکن بودند بنا بر روایتى که در بحارالانوار از حضرت على، علیه‏السلام، نقل شده است «افسوس‏» (??) نام داشت که افسوس پیش از میلاد مسیح یکى از شهرهاى معروف جهان بوده که معبد معروف «دیانا» که از عجایب هفتگانه بوده در این شهر قرار داشت. که این معبد از طرف مرد شهرت‏طلبى به نام «اروسترات‏» در سال ???ق.م طعمه حریق شده تا بدین وسیله نام او در تاریخ جاویدان بماند.
    این شهر کلا از بین رفته و بر خرابه‏هاى آن دهکده «آیاسلوغ‏» به وجود آمده که آیاسلوغ در استان «آیدین‏» ترکیه در ?? کیلومترى «ازمیر» و ? کیلومترى دریاى اژه قرار دارد.(13) در یک کیلومترى «آیاسلوغ‏» غاریست که مردم ترکیه براى آن اهمیت فراوانى قایل هستند و آنجا را بعنوان مرقد مطهر اصحاب کهف زیارت مى‏کنند، اما اخیرا غار دیگرى در کشور اردن در ? کیلومترى عمان (پایتخت اردن) کشف شده که نشانه‏هاى غار اصحاب کهف بر آن منطبق‏تر است. (14)
    همچنین غار دیگرى در نزدیکى شهر دمشق در کشور سوریه منتسب به اصحاب کهف است. لازم به ذکر است علامه طباطبایى، قدس‏سره، پس از تحقیقات ارزنده‏اى به این نتیجه رسیده‏اند که نشانه‏هاى یادشده در قرآن کریم از غار اصحاب کهف بر غار «افسوس‏» در ترکیه منطبق‏تر است. (??)
    و همچنین از ابن عباس نقل مى‏کنند که معاویه در جنگ مضیق نزدیک روم رفته بود و به غارى که اصحاب کهف در آن مدفون‏اند نزدیک شد. معاویه اصرار داشت که از درون غار مطلع شود. قبلا چند نفر را براى کاووش به داخل آن فرستاد ولى تندباد شدیدى وزید که نتوانستند پیش بروند. ناچار معاویه از این فکر منصرف شد.
    البته در کتب مختلف و تفسیرهاى گوناگون از شهرهاى دیگرى به نامهاى مختلف من‏جمله «فیلادرفیا» و کوه «آنجلس‏» به میان آمده که در سریال «مردان آنجلس‏» به کارگردانى آقاى فرج‏الله سلحشور شاهد استفاده از این اسامى بودیم. که نشان مى‏دهد حجه‏الاسلام محمد سعید بهمن‏پور، نویسنده و محقق سریال به مفسرانى رجوع کرده‏اند که در آثارشان از این اسامى استفاده شده است، چنانکه اسامى استفاده شده براى اصحاب کهف در فیلم با روایتى که در جلد ?? بحارالانوار از حضرت على، علیه‏السلام، نقل شده تفاوت دارد، چراکه حضرت على، علیه‏السلام، ایشان را به نام‏هاى «مکسلمینا»، «میشیلینا»، «تلمیخا»، «دیرنهوس‏»، «مرنوس‏»، «ساذریوس‏» و «قطمیر چوپان‏» معرفى مى‏کنند، که البته تفاوت در اسامى افراد و مکانها و یا در شرح خود داستان به برداشتهاى مختلف و یا نقل‏قولهاى گوناگونى برمى‏گردد که هر یک از مفسران به یکى از آنها استناد مى‏کند که به طور مثال در مورد کلمه «رقیم‏» در قرآن، برخى از مفسران آن را نام روستاى نزدیک غار مى‏دانند (??) و برخى دیگر نام سگ اصحاب کهف و برخى نام لوح مسى و یا سنگى نصب شده در کنار غار مى‏دانند و برخى نام کوهى مى‏دانند که غار بر روى آن واقع شده و راجع به کلمه «وصید» هم یک چنین اختلاف نظرى وجود دارد که البته این قبیل اختلافات نمى‏تواند به حقیقت داستان و پیام‏هاى آن خدشه‏اى وارد سازد. چراکه خداوند در قرآن مى‏فرماید: «بعضى خواهند گفت که عده آن اصحاب کهف، سه نفر بود و چهارمین سگ آنها و برخى دیگر از روى خیالبافى و غیبگویى مى‏گویند عده آنها پنج نفر بود و ششمین سگ آنها و برخى دیگر گویند هفت نفر بودند و هشتمین سگ آنها (اى رسول ما) بگو خداى من به عده آنها آگاه‏تر (از خلق) است که بر عدد آنها از خلق بجز افراد قلیلى که از طرف حق به وحى دانسته‏اند هیچ کس آگاه نیست. پس تو با اهل کتاب در این موضوع مجادله مکن، جز آن که هرچه بظاهر وحى دانستى اظهار کن. دیگر هرگز فتوى از احدى در این باب مپرس‏» (17)

    پی نوشت ها :

    ?. سوره کهف، آیه ?
    ?. بحارالانوار، ج ??، ص ???.
    ?. سوره کهف، آیه ??.
    ?. سوره کهف، آیه ??.
    ?. بحارالانوار، ج ??، ص ???.
    ?. سوره کهف، آیه ??.
    ?. بحارالانوار، ج ??، ص ???.
    ?. الملاحم والفتن، ص ??? - دلایل‏الامامه، ص ??? - ???.
    ?. معجم‏الاحادیث امام مهدى.
    ??. المیزان، ج ??، ص ??? - تفسیر برهان، ج ?، ص ?? - تفسیر صافى، ج ?، ص ??? - تفسیر عیاشى، ج ?، ص ?? - نورالثقلین، ج ?، ص ?? - و ارشاد مفید، ص ??? - بحارالانوار، ج ??، ص ??.
    ??. بحارالانوار، ج ??، ص ??.
    ??. بحارالانوار، ج ??، ص‏??? و عرائس ثعلبى، ص ???.
    ??. قاموس الاعلام ترکى، ج ?، ص ??? و ج ?، ص ???? و دائره‏المعارف حیات، ص ????.
    ??. این غار در سال ????م مطابق ????ش کشف شد و کتابى در این‏باره بنام «اکتشاف کهف اهل الکهف‏» منتشر شد.
    ??. تفسیر المیزان، ج ??، ص ???.
    ??. تفسیر قمى، ج ?، ص ??.
    ??. سوره کهف، آیه ??.

    منبع:www.sibtayn.com

  • اصل کلام: مهدویت
  • قلم نگار : راوی | بیسیمچی [ قلم]


    سنگر پشتیبانی

    جزیره خضرا افسانه یا...
    بهجت عارفان
    اصحاب کهف و مفهوم انتظار
    دوست دارید با نمادهای شیطان پرستی آشنا شوید؟
    [عناوین آرشیوشده]